سفر به چین
۱۳۹۸/۰۸/۲۶
خیلی وقتها شنیده بودم چین، مهد تمدن شرق است. ولی باید اعتراف کنم همیشه ته دلم می خواست تمدن ایران باستان و نژاد آریایی را از همه ی تمدنها و نژادهای دیگر برتر بدانم و حتی تمدنهای دیگر را زیاد هم تمدن ندانم !!! مخصوصا در مورد هنرو معماری ایرانی ،هیچ چیز را هم تراز با آن نمیدانستم.
ولی سفر به چین آگاهی جدیدی برایم بوجود آورد. به محض اینکه از پرواز نه ساعت ونیمه ی شانگهای به خانه برگشتیم و تا حدودی اوضاع چمدانها را سروسامان دادم، شروع کردم به تحقیق درباره ی تمدن کهن چین.
کاری که باید بدون تعصب، قبل از سفر انجام می دادم. تحقیقی که به کل نظرم را در مورد تمدن چین تغییر داد.
تمدن چین باستان در طول رودخانه ی یانگ تسه با بیش از هفت هزار سال قدمت، یکی از قدیمی ترین تمدنهای موجود و ادامه دار تاریخ بشریت است. یکی از نشانه های بارز تمدنهای قدیمی، استفاده از ابزارو آتش است که فقط مختص انسان هست و در تمدن چین هم به روشنی دیده می شود. وقتی عصر برنز به اوج خود رسید این تمدن گسترش پیدا کرد وفلاسفه ی چینی مثل کنفوسیوس ظهور کردند و بعد از آن دوران امپراطوری چین فرا رسید.
یکی دیگراز مهمترین نشانه های تمدن، خط و زبان هست.
حدود یک پنجم مردم دنیا به یکی از زبانهای چینی صحبت می کنند که زبان ماندارین اصلی ترین زبان چینی است.
زبان چینی ماندارین کاملا برپایه ی نمادها و نشانه هاست و الفبا ندارد. تعداد کاراکترهای این زبان بیشتر از هفتاد تا هشتاد هزارعدد می باشد ولی تعداد زیادی از آنها منسوخ شده اند و در حال حاضر برای اینکه فردی بگوید سواد کامل چینی دارد باید تنها در حدود ده هزار کاراکتر را بخواند و بنویسد.
زبان چینی کاملا نقاشی است که تبدیل به خط شده برای همین به زبانِ مفهوم گرا نیز شناخته شده است. برای مثال مفهوم بزرگی و امیر بودن ، شبیه خطی است که روی پیشانی ببر دیده می شود یا مفهوم حساب کردن و شمردن، کاراکتر اولیه اش شبیه زنی است که سینی در جلوی خود دارد و در حال پاک کردن برنج است! یا مثلا کلمه ی خروج به شکل آدمی است که در حال فرار به سمت در است.در کاراکترهای سنتی به خوبی میتوانید این نقاشی ها را ببینید ولی کاراکترهای امروزی تغییر کرده اند. مثلا اگر کاراکترهای سنتی را ببینید کاملا می فهمید کدام نماد خوردن است یا حتی اگر زبان چینی هم ندانید متوجه خواهید شد که کدام نماد انسان است.
فرق مهم زبان چینی ماندارین با بقیه ی زبانهای دنیا، آهنگین بودن آن است به طوری که نحوه ی تلفظ کلمات، معنی آنها را هم تغییر می دهد.مثلا یک هجا که از "م" و " آ " تشکیل می شود اگر با تلفظ یکنواخت گفته شود به معنی مادر و اگر کشیده تلفظ شود به معنی اسب است. یک تلفظ اشتباه می تواند افتضاح به بار بیاورد...
فکر میکنم همین مقدار از نتایج تحقیق در مورد تمدن چین، کافی باشد تا هر کسی را قانع کند که چین واقعا دارای تمدن کهنی است.
با دانستن این حقایق ، نظرم درباره ی این موضوع که فکر می کردم چینی ها بدون هوش و خلاقیت بالا، فقط با پشتکار و سخت کوشی به موفقیت رسیده اند، کاملا تغییر کرد!
حالا اطمینان دارم که پشت این ظاهرهای کاملا متشابه و بعضاً بی احساس و چشمان کشیده، دنیایی از شعور و احساس وجود دارد که مسلما با همراه کردن آن با سخت کوشی بسیار، می توانند ادعا کنند که تا چند صباحی دیگر، قدرت برتر اقتصادی دنیا خواهند بود.
این آگاهی برایم تلنگری بود که یادآوری کند به خاطر ظاهر و رفتارهایی که در نظر بعضی هایمان بی فرهنگی به شمار می آید، درباره ی یک تمدن قضاوت نکنیم.
چه بسا این طرزبلند حرف زدن و یا نحوه ی خوردن غذاهایی که حتی دیدن و بوییدنشان برایمان بسیارناخوشایند است ، در فرهنگ خودشان کاملا پذیرفته و متمدنانه است . البته واقعا نمی توان تفاوتهای بسیار بین فرهنگها را انکار کرد ولی آنچه در این میان اهمیت دارد جوهر انسانیت است که مسلماً در این موضوع، هیچ تمدنی به تمدن دیگر برتری ندارد...
به این ترتیب آرزوی سفر دوباره به چین به قصد شناخت و ارتباط بیشتربا مردم وصد البته دیدن کوهستان آواتاردر شهرجانگ جیا جیه وهمینطور ارتش سفالی شهر شیان که در برنامه های سفر اخیرمان نبود ، از همین الان شکل گرفت. البته فکر میکنم چنین سفری فقط به سبک سفرهای بَک پَک یا کوله گردی امکان پذیر است...
برگردیم به خاطرات سفراز پکن و شانگهای.
سفر به چین در اوایل مرداد ماه شاید از نظر گرمای هوا و شرجی بودن ، بهترین زمان سفر نباشد و احتمالا بهار و پاییز برای این سفر مناسب تر هستند، ولی با توجه به برنامه های کاری همسر عزیزو زمانی که در اختیار داشتیم، بار سفر را برای چهار شب اقامت در پکن و چهار شب در شانگهای بستیم.
همه مان مخصوصا بچه ها از تصور راه رفتن بر روی دیوار چین بسیار ذوق زده بودیم و به نظرم جذاب ترین بخش سفرمان هم همین بود.
برنامه ی بازدیدها را از قبل می دانستیم و با توجه به اینکه شهر ممنوعه جزو اولین بازدیدها بود خیلی دلم می خواست قبل ازسفر، فیلم آخرین امپراطور را ببینم که برنادو برتولوچی ،کارگردان معروف ایتالیایی ،زندگی پویی، آخرین امپراطور چین را در
شهر ممنوعه به زیبایی تمام به تصویر درآورده و حدود سی سال پیش، جایزه ی اسکار بهترین فیلم را بدست آورده. کارگردان بزرگی که درک عمیقش از فرهنگ و تاریخ، ستودنی است.
شب قبل از سفر، فیلم را که حدود چهار ساعت بود دانلود کردم و تقریبا نیمی از مسیر پرواز مستقیم ماهان به سمت پکن را با دیدن فیلم آخرین امپراطور سپری کردم. پیشنهاد می کنم در صورتی که این فیلم را ندیده اید، با وجود تلخی گزنده ای که در فیلم وجود دارد ولی دیدنش را از دست ندهید.
با توجه به این که پرواز از تهران تا پکن حدود هفت ساعت طول کشید و با توجه به اختلاف زمانی سه ساعت و نیمه با پکن، و اینکه ما حدود نه شب راه افتاده بودیم ، صبح زود به پکن رسیدیم.
همراه بودن با لیدر بسیار مجربی مثل آقای بحرینی که از اساتید به نامِ گردشگری هستند با مدیریت و برنامه ریزی توانمند واستفاده کردن از اطلاعات بسیار خوبشان، شانس بزرگی در این سفر بود.
پکن به معنی پایتخت شمالی ،که در زبان چینی بِیجینگ خوانده می شود، پایتخت و قلب سیاسی چین است و پس از شانگهای، دومین شهر پر جمعیت چین و پر از جاذبه های تاریخی است.
سابقه ی تاریخی بِیجینگ به بیش ازسه هزار سال پیش می رسد.
کشور چین پر جمعیت ترین کشور دنیاست و بعد از روسیه، کانادا و ایالات متحده ی امریکا، چهارمین کشور پهناور دنیاست.
چون اتاقها را زودتر از ساعت دو تحویل نمی دادند، برای استفاده ی بهینه از زمان، به همراه لیزا لیدر خوش روی چینی که با شاخه های گل رز در فرودگاه به استقبالمان آمده بود، مستقیم از فرودگاه بیجینگ با اتوبوس به سمت کاخ تابستانی به راه افتادیم.
در چین مخصوصا در پکن، افرادی که انگلیسی می دانند بسیار کم هستند وهیچ تابلو یا نشانه ای به انگلیسی در سطح شهر دیده نمی شود. وجود لیزا که علاوه بر چینی، انگلیسی هم میدانست کمک بزرگی بود. در چین معمولا افرادی که با توریستهای خارجی در ارتباط هستند، یک نام غربی هم برای خودشان انتخاب می کنند چون تلفظ اسمهای چینی خودشان مشکل است.
لیزا دلار و یوروهایمان را هم برایمان به یوان تبدیل می کرد و دیگر نگران تقلبی بودن یوان هایی که غیر قابل تشخیص هستند هم نبودیم. در چین هیچ فروشگاهی به غیر از یوان، پولی دریافت نمی کند واز بعد از تحریمها ی ایران، تبدیل دلار به یوان در چین در بانکها و صرافی های چین که پاسپورت ایرانی را قبول نمی کنند،معضل بزرگی شده است...
مردم چین بعد از اتمام دوران امپراطوری هم روزهای بسیار سخت و غم انگیزی را سپری کردند تا اینکه با مرگ مائو تا حدی جوانه های آزادی های سیاسی جان گرفتند.
البته هنوز هم در چین فیلترینگ بسیاری وجود دارد و فضاهای مجازی مثل تلگرام و واتساپ و اینستاگرام، حتی گوگل فیلترهستند که البته با فیلترشکن هایی که ما هم در دسترس داشتیم امکان برقراری ارتباط وجود داشت. خودشان هم از چند اپلیکیشن چینی مثل وی چت استفاده می کنند. ولی با توجه به سرعت نه چندان بالای اینترنت و اینکه اینترنت فقط در هتل در دست است،پیشنهاد خوب این است که قبل از سفر حتما زبان چینی در گوگل ترانسلیت را دانلود کنید که بتوانید در آنجا به صورت آفلاین از آن استفاده کنید.مخصوصا در سفارش غذا در رستوران یا پیدا کردن مسیرها برایتان بسیار کاربرد خواهد داشت. به این ترتیب با وجود دسترسی نداشتن به اینترنت درخارج از هتل،نیازی به سیم کارت چینی هم نخواهید داشت.البته همراه داشتن کارت هتل هم بسیار لازم است چون در صورتیکه بخواهید تاکسی هم بگیرید ، حتی نام هتل های معروف هم به چینی چیز دیگری می شود و نمیتوانید منظورتان را بیان کنید...
به محل اولین بازدیدمان در پکن، کاخ تابستانی رسیدیم . کاخ تابستانی که در قسمت شمال غرب پکن واقع شده ، در ابتدا یک باغ برای خاندان سلطنتی بوده که به خاطر وجود دریاچه و خنک تر بودن هوای آن منطقه، به مرور به قصر تابستانی آنها تبدیل شده و ترجیح دادند به جای ماندن در حصار شهر ممنوعه، در این مکان زیبا سکونت کنند.
مجموعه ی کاخ تابستانی پکن ،از تعداد زیادی کاخ کوچک و بزرگ و پل و تالارو بسیاری چیزهای دیگر تشکیل شده.
گلهای نیلوفر آبی در اطراف دریاچه خودنمایی می کردند و پل های بسیار زیبا در گوشه و کنار این مجموعه، زیبایی فوق العاده چشم نوازی را ایجاد کرده بودند.
دریاچه ی کاخ تابستانی را به تقلید از دریاچه ی غرب در هانگزو، گسترش دادند.
جالب است بدانید از این دریاچه برای پرورش مرواریدهای آب شیرین استفاده می شود.
قدمت این کاخ به حدود دویست و هفتاد سال پیش بر می گردد و به دستور ملکه سی شی ، امپراطریس قدرتمند چین که قبل از مرگش پویی دو ساله را به عنوان آخرین امپراطور بر تخت نشاند، هزینه ی زیادی برای بازسازی کامل در این کاخ به کار رفته.
باغ ها و ساختمانهای این کاخ کاملا نشانگر سبک معماری کلاسیک چینی است. عمارت های یک یا چند طبقه ای، مملو از نمادهای چینی و مجسمه ی حیوانات مقدس آنهاست. اژدها، شیر و قورباغه محبوبترین نشانه های چینی ها هستند.
قورباغه نماد خوش شانسی و اژدها نماد امپراطور و شیر نماد قدرت است که اکثرا در تمام مراکز و سردرِ آثار باستانی، به صورت ترکیبی از شیر ماده و یک توله در کنارش ، و شیر
نر به همراه یک گوی که گاهی در زیر پایش و گاهی در دهانش دیده می شود،
که نشانه ی قدرت و تسلط بر جهان است، مشاهده می شود.
جالب است بدانید یکی از نمادهایی که در فنگ شویی استفاده می شود شیرِ معبد است.بر اساس افسانه های کهن چینی ،شیر نماد اقتدار، هوش، دانایی و حفاظت است. برای همین امروزه هم از تندیس شیرِ معبد به صورت جفت برای نگهبانی از معابد، اماکن تاریخی، بانک ها،هتل ها و ساختمانهای تجاری استفاده می شود.شیر نردر فنگ شویی برای حفاظت و جلوگیری از انرژی منفی ،در سمت چپ بنا و شیر ماده برای مراقبت از انرژی و افراد داخل بنا ،در سمت راست ساختمان قرار می گیرد.
بعد از بازدید از کاخ تابستانی و صرف نهار برای تحویل گرفتن اتاقها و استراحت و جبران کم خوابیِ شب ِقبل به هتل رفتیم.
با ذهنیت قبلی و کمی ترس که نسبت به غذاهای چینی داشتیم، تصمیم گرفتیم در شب اول به رستوران ژاپنی که در هتل بود برویم که طعم آشناتری نسبت به غذاهای چینی برایمان دارد.
سوشی و سالمون و کبابهای دریایی بسیار خوشمزه بودند ولی بسیارهم گران تمام شدند.
صبح روز دوم سرحال و قبراق، بعد از صرف صبحانه ای خوب،بازدیدها را از کارخانه ی مروارید آغاز کردیم.
ملکه سی شی ،امپراطریس قدرتمند و جاه طلبِ چین ، به خاطرعلاقه ی بسیار زیادش به مروارید، در رواج پرورش مروارید در چین، نقش اساسی داشته.
فروشندگان در این مرکز که تحت نظارت دولت چین است، بسیار متبحرانه سعی در راضی کردن شما برای خرید می کنند.
علاوه بر زیورآلاتی که با مروارید درست کرده اند، کرمهای زیبایی که از ترکیب پودر مروارید با آلوورا ساخته شده اند، مشتریان زیادی دارد.
مروارید طلایی که به صورت طبیعی و وحشی در صدفهای اقیانوسی ساخته می شوند ، بسیار کمیاب و گرانقیمت هستند و به قیمت بسیار بالا ، ازهر عدد سه هزار یوان به بالا فروخته میشود. ولی برای تولید مروارید پرورشی، در کارخانه، در صدفها جسم ریزی قرار می دهند و صدف به عنوان پادتن، به دور آن جسم ترشحاتی تشکیل می دهد و مروارید بوجود می آید. بعضی از صدف ها حدود بیست مروارید یا بیشتر دارند. از روی تعداد خط های روی صدف میتوان به سن آنان پی برد (مثل درختان) . هر چه سن صدف بیشتر باشد، مرواریدهای داخل آن قطر بزرگتری دارند و زیباتر هستند. هنگام پرورش مرواریدها میتوان مواد معدنی خاصی را به آنها اضافه کرد و به این صورت تنوع رنگی فراوانی ایجاد می شود. مثلا اضافه کردن کلسیم رنگ سفید، مس رنگ بنفش کمرنگ و آهن رنگ نارنجی تولید می کند.
برای تشخیص اینکه مرواریدی اصل(پرورشی) هست یا نه کافی است دو مروارید را بهم بسایید. اگر بدون توجه به رنگ مروارید، پودر سفیدی حاصل شد و بعد از پاک کردن پودرها، اثری از خراشیدگی روی مروارید وجود نداشت، یعنی مروارید اصل است.
بعد از صرف ناهار در یک رستوران ترکی، به سمت میدان تیان آن مِن حرکت کردیم. تیان آن مِن به معنی صلح آسمانی است.
کاربرد اولیه ی این میدان به عنوان دروازه ی قدیمی شهر ممنوعه بوده.
میدان تیان آن من یکی از بزرگترین میدانهای جهان و یکی از مهمترین مراکز سیاسی و اجتماعی چین محسوب می شود.
میدانهای بزرگ یکی از نشانه های حکومت کمونیست هستند.جایی برای رژه رفتن و به رخ کشیدنِ نظم ارتش ها . مثل میدان سرخ مسکو.
در حدود سی سال پیش تظاهرات اعتراض آمیزی به رهبری دانشجویان با حضور بیش از صد هزار نفر در این میدان برگزار شد که به کشتار بزرگی منتهی شد.
موزه ی ملی چین و مجلس ملی چین در اطراف این میدان قرار دارند. از نقاط دیدنی میدان تیان آن من، بنای یادبود مائو رهبر و بنیانگذار جمهوری خلق چین می باشد . مائو حدود چهل و پنج سال پیش مُرد و به رسمِ رهبران کمونیست، مومیایی شد و در معرض نمایش عموم قرار گرفت. در ساعات خاصی میتوان از این مومیایی که به حالت کاملا طبیعی در محفظه ای شیشه ای خوابیده، بازدید کرد.
شهر ممنوعه در شمال میدان تیان آن من قرار گرفته و برای ورود به آن باید از زیرگذر خیابانی که حد فاصل بین میدان و شهر ممنوعه است، عبور کنیم. شهر ممنوعه مجموعه ای از کاخ هایی است که برای پانصد سال محل زندگی و حکومت ِ امپراطوران
سلسله های مختلف چین بوده.
به جز خاندان امپراطوری ، نگهبانها و خدمه و افراد رده بالای سیاسی و نظامی، ورود افراد عادی به این شهر ممنوع بوده و برای همین اسم این شهر را گذاشته اند شهر ممنوعه. قدم گذاشتن به قسمتی از تاریخ کهنی که برای قرنها ، ورود به آنجا برای مردم عادی ممنوع بوده و حالا هزاران هزار توریست می توانند از آن دیدن کنند هیجان انگیز است و برای لحظاتی میتوانم تپش قلبم را احساس کنم.
به محض وارد شدن به شهر ممنوعه ، صحنه های فیلم آخرین امپراطور جلوی چشمم آمدند.
با دیدن این فیلم به خوبی میتوان به اقتدار و ابهت
امپراطوران چین، پی برد.
این مجموعه ، وسیعترین معماری چوبی جهان است و در مدت چهارده سال ساخته شده. می گویند تعداد اتاقها در شهر ممنوعه 9999.5 اتاق است . به اعتقاد پیشینیان چینی ها،اقامتگاه امپراطوران آسمانی دارای ده هزار اتاق است و امپراطور باید در مقابل امپراطور آسمانی خویشتنداری کند. برای همین تعداد اتاقهای شهر ممنوعه نیم اتاق کمتر از اتاقهای کاخ آسمانی است.
در فرهنگ چین اژدها نماینده ی قدرت امپراطور است و امپراطورپسر آسمانی اژدها محسوب می شده. بر روی لبه ی شیروانی های کاخها،مجسمه ی حیوانات مقدس که دنبال هم قرار گرفته اند دیده میشود . تعداد این حیوانات همیشه فرد است . عدد نه متعلق به امپراطور است و ساختمانهای دیگر بسته به مقام افرادی که در آن سکونت داشته اند با تعداد حیوانات کمتری تزیین شده.
سیزده هزار اژدها در تزیینات کاخهای شهر ممنوعه به کار رفته است.
در محوطه ی کاخها هیچ درختی به چشم نمی خورد. به این دلیل که وقتی درختان رشد می کردند ، بلند و تنومند می شدند و امپراطور دوست نداشت کسی یا چیزی را قوی تر از خود ببیند.
به نظرم می آید زندگی در چنین قصری بدون وجود هیچ درختی، نمی تواند ذره ای
هم لذت بخش باشد حتی اگر بیست هزار نفر در آن کمر به خدمت بسته باشند...
و باز هم به یاد آخرین امپراطور در فیلم می افتم که زمانی آرزو داشت از این شهر بیرون برود اما نمیتوانست ولی سالها بعد که او را از شهر ممنوعه اخراج کردند، گفت حالا دیگر دلم نمیخواهد از اینجا بروم...
پویی آخرین امپراطور چین بعد ازاینکه از تمام عناوین سلطنتی برکنار واز شهر ممنوعه اخراج شد،بعد ازماجراهای بسیارو گذراندن سالهایی در زندان، به عنوان یک شهروند عادی تا پایان عمرش زندگی کرد.
آخرین صحنه ی فیلم به نظر من یکی از جذاب ترین سکانس هاست که پویی که دیگر به عنوان باغبان در باغ گیاه شناسی کار می کند، برای تجدید خاطرات به شهر ممنوعه می آید که درهایش به روی همه باز شده و پسر نگهبان در جلوی تختی که زمانی جایگاه پویی بوده ازپویی میپرسد تو چه کسی هستی؟ و پویی جواب می دهد من امپراطور چین بودم!
و برای اثبات این موضوع از زیر همان جایگاه، جیرجیرکی را که در قوطی قرارداشت و در بچگی همبازیش بود ، بیرون می آورد و به پسر نگهبان میدهد...
هر گوشه ی شهر ممنوعه، لحظاتی از فیلم را برایم تداعی می کند به طوری که احساس می کنم در وسط صحنه ی نمایش قرار دارم.
زمین شهر ممنوعه دارای چهارده یا پانزده لایه است که به صورتی بسیار هوشمندانه چندین لایه از آن به صورت زاویه دار روی هم قرار گرفته اند تا امکان حفر زمین وجود نداشته باشد.
سیصدوهشت عدد ظرف مسی بزرگ هم در کنار اتاقهای چوبی قصر قرار داده اند تا در هنگام آتش سوزی بتوانند آتش را خاموش کنند. درزمستانهای سرد پکن هم افرادی مامور بوده اند تا زیر این ظرفهای مسی آتش روشن کنند تا یخ نبندند.
به این فکر می کنم که شاید اگر در زمان ساخت تخت جمشید هم چنین تمهیداتی انجام داده بودند ، آتشِ سپاه اسکندر آن را از بین نمی برد...
دیواری با ارتفاع ده متر و خندقی با عرض 52 مترهم دورتادور شهر ممنوعه را فرا گرفته است.
برنامه ی بعدی که در روز دوم داشتیم دیدن شوی گلدن ماسک بود که برنامه ای خارج از برنامه های تور بودو بلیط آن را جداگانه خریداری کردیم. گلدن ماسک نمایش موزیکالی است که افسانه ی عشق دو شاهزاده را به زیبایی تمام و بدون کلام روایت می کند.
طراحی صحنه ، لباس و نور نمایش عالی بود. خیلی از قسمتهای استیج در بخشهای مختلف نمایش، به صورت مکانیکی حرکت می کردند.
جالبترین قسمت نمایش سیل و مرگ شاهزاده بود. طراحی و مهار حجم زیادی آب در یک سالن نمایش واقعا جذاب بود.
برنامه های بازدید روز دوممان هم تمام شده بود .
بعد از برگشتن به هتل و کمی استراحت به یاد استادیوم آشیانه ی پرنده افتادیم که با اتوبوس از جلوی آن عبور کرده بودیم و فاصله ی چندانی با هتل نداشت .تصمیم گرفتیم پیاده به آنجا برویم و از محیط اطراف آنجا هم لذت ببریم و شاید رستوران خوبی هم پیدا کنیم. با حدود نیم ساعت پیاده روی از هتل به محوطه ی پارک المپیک رسیدیم که در شب نورپردازی فوق العاده ای داشت. استادیوم آشیانه ی پرنده، نمونه ی برجسته ای از الهامات بشر از طبیعت است.
استادیوم لانه ی پرنده به عنوان استادیوم اصلی بازیهای المپیک سال 2008 پکن توسط تیمی ازمعماران سوییسی و چینی طراحی و در کمتر از پنج سال ساخته شد. و بعد از بازیهای المپیک به عنوان یک جاذبه ی توریستی استفاده می شود. در سال 2022 هم که پکن میزبان بازیهای المپیک زمستانی است ، مسابقات در آشیانه ی پرنده انجام خواهند شد. به این ترتیب پکن اولین شهری است که هم میزبان بازیهای المپیک تابستانی و هم زمستانی خواهد بود.
طراحی این استادیوم بسیار زیبا به شکل آشیانه ی بسیار بزرگی است که برای انسان ساخته شده وبه تعبیر بعضی ها گهواره ایست که انسان را در خود نگه داشته و امید به آینده را تداعی می کند. ظاهر حیرت انگیز آن با قابهای بزرگی از جنس استیل ساخته شده و سقف بالای استادیوم ، با حبابی نیمه شفاف پوشانده شده که همچنان که مانع بارش برف و باران و تابش آفتاب می شود،ولی با این حال نور کافی را به درون استادیوم هدایت می کند که حتی چمنهای زمین استادیوم با همین نور رشد می کنند. به این ترتیب استادیوم آشیانه ی پرنده علاوه بر زیبایی ظاهری فوق العاده،از نظر صرفه جویی در مصرف انرژی نیز یک سازه ی کم نظیر به شمار می آید.
در اطراف پارک المپیک، سازه های زیبای دیگری هم با نورپردازیهای زیبا وجود داشت .
گروههای کوچک و بزرگ در حالیکه هر گروه برای خودش تجهیزات صوتی لازم را داشت، به رقص های سنتی و یا رقص هایی که بیشتر شبیه ورزش ایروبیک بود مشغول بودند.
تعدادی هنرمند خطاط هم با قلم موهایی که با آب خیس شده بود، بر روی سنگفرش خیابان مشغول نوشتن شعر بودند. بدون توجه به اینکه بعد از لحظاتی نوشته هایشان بخار می شود.
از شانس خوبمان با کمک پانتومیم وپرس و جو از چندین نفر، تونستیم رستوران پیتزا هات را پیدا کنیم که اگرچه طعم واقعی پیتزا هات را نداشت ولی نسبت به گزینه های دیگری که برای شام میتوانستیم انتخاب کنیم بسیار عالی بود...
نکته ای که در فضای کلی شهر پکن جالب است اینکه با وجودیکه پکن زمستانهای بسیار سرد و تابستانهای بسیار گرمی دارد ولی شهرداری پکن هزینه ی بسیار زیادی برای سبز بودن جلوه ی شهربه کار میبرد. با توجه به اینکه مساحت پکن شانزده برابر مساحت شهر تهران هست، هزینه و زحمتی که برای نگهداری شمشادهای اطراف خیابانها و پوشاندن آنها با پارچه ی ضخیم در زمستان صرف می شود قابل تصور نیست. البته در بعضی جاها هم گلها و گیاهان و حتی درختان مصنوعی و همینطور دیوارهای پوشیده از چمن پلاستیکی هم به چشم می خورد که ظاهر قشنگی به شهر بدهند. پکن در کل شهر بینهایت تمیزی است .
بازدیدهای روز سوم پکن را با کارخانه ی یشم شروع کردیم. یشم یک سنگ قیمتی است که از نظرچینی ها بسیارخوش یمن است و باعث تقویت قوای جسمانی و شفابخشی می شود.
حتی در گذشته معتقد بودند این سنگ باعث نامیرایی می شود و به همین دلیل در برخی از سلسله های گذشته، شاهان و اشراف چین را در کنار سنگ یشم دفن می کردند تا هم به اعتقاد خودشان مانع از پوسیدگی جسم شوند و هم از شیطان محافظت شوند.
برخلاف تصورم که فکر می کردم سنگ یشم فقط سبز رنگ می باشد، ولی به رنگهای مختلفی موجود است از جمله بنفش کمرنگ و سفید و کرم.
البته تشخیص سنگ یشم واقعی از یشم جعلی کار بسیار مشکلی است و فقط یک جواهر شناس خبره با میکروسکوپ قادر به تشخیص آن است.
همان طور که در ایران، طلا به عنوان کادوی نفیسی هدیه داده می شود، در چین در مناسبتهای مهم به یکدیگر ساخته ای از سنگ یشم هدیه می دهند و ارزش آن را بالاتر از طلا و گوهر می دانند.
ضرب المثلی چینی می گوید: هر چیزی قیمتی دارد ولی ارزش یشم را نمی توان تخمین زد.
جالب اینکه در سنت چینی ها به جای حلقه و انگشتر، النگوی ساخته شده از سنگ یشم، نماد متاهل بودن خانمهاست.
علاوه بر زیور آلات مثل النگو و گردنبند و گوشواره، مجسمه های خیره کننده ای هم از سنگ یشم در این کارخانه تراشیده می شود که قیمت آنها سر به فلک می گذارد.
مجسمه ی شیر هم که به عنوان سمبل قدرت چینی ها که یک گوی در دهان دارد، زیاد دیده می شود. چینی ها معتقدند دست کشیدن به گوی دهان شیر، خوش یمن است و شانس می آورد.
حالت شیرها کاملا غیر تهاجمی است و همانند دیوار بزرگ چین، نشان دهنده ی خلق و خوی آرام و تدافعی چینی هاست که در طول تاریخ همواره مورد تهاجم واقع شده اند.
در میان مجسمه های یشمی، توپ کنده کاری خاصی به نام هپی بال توجه ما را به خود جلب کرد که نمادی از خانواده ی خوشبخت است و از چندین لایه ی تو در تو تشکیل شده است.
چینی ها در المپیک 2008 که میزبان آن بودند، خیلی تیز بینانه سعی کردند که در ساخت مدالهایی که به ورزشکاران هدیه می دهند، از سنگ یشم استفاده کنند و به این ترتیب با معرفی این سنگ به دنیا، صادراتشان چندین برابر شد.
بالاخره نوبت به بازدید شگفت انگیزترین قسمت سفرمان، دیواربزرگ چین رسید که یکی از آرزوهایم بود. برای دیدن دیوارچین، کم کم به سایت بَدلینگ نزدیک می شدیم که دور نمای زیبایی از دیوار بزرگ چین نمایان شد. رویای دیرینه داشت به حقیقت می پیوست!
البته اغراق ها و افسانه های زیادی درباره این ساخته ی عظیم بشری وجود دارد که معروف ترین آنها این است که دیوار چین از ماه دیده می شود که کاملا رد شده است. والبته اینکه بعضی می گویند دیوار چین جزو عجایب هفتگانه دنیاست هم درست نمی باشد. قدمت دیوار بیش از 2300 سال است که در طول زمان تکمیل شده. می گویند طول واقعی دیوار 21166 کیلومتر است ولی اکنون حدود هفت یا هشت هزار کیلومتر آن باقی مانده. برخلاف تصور خیلی ها، دیوار چین مانند یک حلقه نیست که دورتادور چین را گرفته باشد ، بلکه یک دیوار شرقی غربی است که بین چین و مغولستان ساخته شده برای جلوگیری از حمله ی مغولها که البته در نهایت هم مغولها از آن عبور کردند...
جالب اینکه دیوار چین به صورت یک دیوار خطی پیوسته نیست و در جاهایی که کوههای بلند و رودخانه بوده، دیواری وجود ندارد.
چینی ها می گویند کسی که یک قدم بر روی دیوار چین بردارد قهرمان است.
گفته می شود جنس دیواردر مناطقی از آن، ترکیب آجر با آرد برنج است که استحکام آنرا بیشتر می کند.
ارتفاع دیوار در بدلینگ به طور متوسط هفت متر و در بعضی جا ها به چهارده متر هم می رسد، عرض آن هم در قسمت های مختلف متغیر است و در بعضی جا ها تا حدی است که چند ردیف اسب سوار در کنار هم از روی دیوار رد می شوند. هر چند صد متر یک برج دیدبانی دارد که در گذشته برای اعلام خبر حمله ی دشمن به قسمتهای دیگر دیوار، در آنجا آتش روشن می کردند.
قسمت عمده ی دیوار چین را پله ها تشکیل می دهند. ارتفاع و عمق پله ها بستگی به شیب زمین در آن قسمت دارد.
توصیف عظمت این دیوار کار راحتی نیست. اصلا قابل تصور نیست که مصالح را چطور روی شیب های به این تندی بالا آورده اند.
فقط حیف که این موضوع که قبلا جایی خوانده بودم که دیوار چین یک جورهایی قبرستان هزاران هزار کارگر مظلومی است که در اثر ساختن دیوار بزرگ،جانشان را از دست دادند، روی ذهنم سنگینی می کرد و باعث می شد نتوانم تمام و کمال از رسیدن به آرزوی راه رفتن بر روی دیوار بزرگ لذت ببرم.
از همه اینها گذشته نمیتوان انکار کرد دیوار چین عظمتی غیر قابل تصور دارد که تا بر روی آن قرار نگیری و امتداد آن را که مانند اژدهایی در دل کوه پیش رفته، نبینی، باور نمیکنی که این ساخته ی دست بشر چه ابهتی دارد!
ابهتی که شاید مثل خیلی ساخته های دیگر انسان، باعث غروری بی حد می شود که این منم انسان! که چه کارها از من بر می آید!
و دقیقا همینجاست که نگاهی به عظمت طبیعت اطراف دیوار و کوه های سرسبز، وادارت می کند که سر تعظیم و فروتنی در برابر خالق این زیبایی ها فرود آوری.
چرا که عظمت این طبیعت قابل مقایسه با هیچ ساخته ی دست بشری نیست...
دلمان پیش دیوار بزرگ چین جا ماند ولی زمان بیشتری نداشتیم وبعد از یک پله نوردی یک ساعته بر روی دیوار، برای صرف فست فود به همراه گروه، سایت بدلینگ را ترک کردیم.
بعد از آن نوبت به دیدن مراسم چای چینی رسید.
چین زادگاه چای در جهان شناخته شده و فلسفه ی انجام مراسم چای، گسترش صلح و آرامش و احترام است.
مراسم چای که به همراه قدردانی کردن از مادر طبیعت که چای را در اختیار ما قرار داده و بوییدن چای و نوشیدن و لذت بردن از عطر و طعم دل انگیز آن است، در واقع نوعی سبک زندگی است که انتقال آرامش مهمترین رکن آن است.
در طول این مراسم باید عطر چای را استشمام کنید، آنرا به فنجانی دیگر انتقال دهید و بخار آن را احساس کنید و سپس آن را بنوشید و البته طرز به دست گرفتن فنجان برای خانمها و آقایون هم متفاوت است.
مرکزی که ما برای دیدن مراسم چای به آن جا رفتیم تحت نظارت مستقیم دولت بود و احتمال تقلب در آن وجود نداشت.
در این مراسم برخلاف روش دم کردن معمول ما، آب جوش را کمتر از چند ثانیه بر روی برگهای چای می ریختند و با چند بار پروخالی کردن ظرفها، آن را سرو می کردند و میگفتند با طولانی تر قرار گرفتن برگهای چای در آب جوش، خواص آن از بین میرود!
چند نوع مختلف چای معروف چینی را تست کردیم که البته تبلیغی هم برای خرید آنها بود. ولی به خاطر گران بودن چای ها و همینطور قوری ها وفنجانهایی که برای فروش گذاشته بودند، فقط به گرفتن عکس از آنها بسنده کردیم. مرکز طب سنتی بازدید بعدی بود. در آنجا آقای چینی که انگلیسی هم می دانست ، خواص داروها و مُسکن های گیاهی شان را می گفت و با پانتومیم های بامزه ای که برای تبلیغ داروهایشان انجام می داد، سعی در جذب مشتری داشت.
دوستانمان که چند سال پیش به چین رفته بودند میگفتند در مرکز طب سنتی، تعدادی از دکترهایشان با گرفتن نبض و یک سری معاینات ساده، بیماریهایی را تشخیص می دادند که البته خیلی هم دور از ذهن نبوده و برای تشخیص هایشان نسخه هایی تجویز می کردند که قیمت های بالایی هم داشته اند.
فکر می کنم با توجه به اینکه فهمیده اند چقدر ارزش ریال افت پیدا کرده و کمتر کسی حاضر به تهیه ی نسخه های گران قیمت آنهاست، این بخش را حذف کرده بودند!
گشت و گذار در معروفترین خیابان پکن به نام وانگ فوجینگ برنامه ی بعدیمان بود. وانگ فوجینگ خیابانی پیاده رو و توریستی با قدمتی نزدیک به هفتصد سال در منطقه ی قدیمی در قلب پکن قرار گرفته. طول این خیابان کمی کمتر از یک کیلومتر و عرض آن چهل متر است. رفت وآمد ماشینها در آن ممنوع است اما برای توریست ها قطاری در نظر گرفته شده تا بوسیله ی آن جا به جا شوند. ساختمانهایی بسیار قدیمی در این خیابان وجود دارد که به زیبایی بازسازی شده اند و مجسمه های برنزی با طراحی های جالب ، واقعا دیدنی هستند.
در بخش شمالی وانگ فوجینگ، کلیسای قدیمی بزرگی قرار گرفته که هنگام مراسم مذهبی باز می شود ولی محوطه ی بیرونی آن به روی همه باز است.
در وانگ فوجینگ فروشگاههای پوشاک و کیف و کفش با مارکهای معروف جهان و
انواع سوغاتی ها و صنایع دستی وجود دارد.
بازار خوراکی هم حسابی داغ است.از انواع گوشت ها، که البته در هوای گرم پکن در فضای آزاد و خارج از یخچال نگهداری می شوند گرفته تا عقرب و سوسک و رتیل که زنده زنده به سیخ کشیده شده اند، همه را میتوانید در این بازار پیدا کنید.
خوردن حشرات فکرش هم برای ما وحشتناکه اما جالبه بدانید حشرات از لحاظ میزان بالای پروتئین و املاح و با توجه به چربی کمی که دارند، غذایی سالم برای انسان به شمار می آید.
چینی ها یک ضرب المثل دارند که میگه: هر جنبنده ای روی زمین جز ماشین، هر جنبنده ای در هوا جز هواپیما و هر جنبنده ای در دریا جز زیر دریایی قابل خوردنه.
این موضوع دلیل فرهنگی دارد. چون چین سالهای سال درگیر جنگهای بسیار بوده و از لحاظ تامین مواد غذایی به مشکل می خورده، برای همین همه چیز را می خورند.
اما واقعیت این است که این غذاهای نامتعارف خیلی هم غذای هر روز خودشان نیست و بیشترجاذبه ی توریستی به شمار میرود. غذای اصلی آنها بیشتر غذاهای آب پز با نودل و سبزیجات است که معمولا بو و مزه ی خوبی هم ندارند.
علاوه براینها، پای مرغ پخته شده که ظاهری چرب و لزج داشت و بوی بی نهایت بدی هم می داد در هر گوشه ای پیدا می شد که ظاهرا به عنوان میان وعده میل میکنند!
توصیه ی خوبی که لیدرمان گفتند استفاده از سیر به همراه غذاهاست که برای پیشگیری از بیماریهای گوارشی مخصوصا در چنین آب و هوایی مفید است.
همراه داشتن قرص سیر در چنین سفرهایی خیال آدم را تا حدی راحت می کند.
از غذاهای چینی که تا حدی با سلیقه ی ما جور در می آید، میتوان گوشت اردک سرخ شده و همینطور دامپلینگ را نام برد. دامپلینگ غیر از چین درخیلی از کشورهای دیگرآسیای شرقی هم رواج دارد و جزو غذاهای پیچیدنی مثل دلمه است که تنوع زیادی دارد.خمیر آن میتواند سیب زمینی، نان یا آرد برنج باشد که با هر چیزی مثل گوشت یا سبزیجات یا شیرینی پر می شود.
به خاطر اینکه دامپلینگی که با آرد برنج درست میشود ،غذای مورد علاقه ی پاندای کونگ فو کار در انیمیشن جذابش بود، ما هم دستِ رد به سینه اش نزدیم.
از خوراکیهای پر طرفدار در این خیابان میوه های آب نباتی یا تانگولو است که انواع تکه های میوه را با چوب بامبو به سیخ می کشند و سیخ های میوه را داخل شکر آب شده یا شکلات فرو میبرند. بعد از خنک شدن شبیه آب نباتی ست که داخلش میوه هست. ما توت فرنگی را امتحان کردیم و عالی بود.
روز چهارمِ سفر به پکن را با دیدن پارک جهانی که آن هم جزو تورهای اختیاری بود شروع کردیم. بازدید از پارک جهانی پکن مثل سفری یک روزه به دور دنیا بود.
تعداد زیادی از جاذبه های دیدنی مربوط به خیلی از کشورها در پنج قاره ی جهان را می شد یک جا در آن جا دید.
از تخت جمشید گرفته تا تاج محل،برج پیزا، برج ایفل، اهرام مصر، میدان سرخ مسکو، بیگ بن لندن، اسب تروا، اکروپولیس یونان، کلوسئوم رم، برجهای دوقلوی تجارت جهانی،سالن اپرای سیدنی و حتی آبشار نیاگارا و مجسمه ی آزادی و خیلی ساختمانهای دیگر که همگی دورنمای جالبی داشتند ولی بعضی جاها کیفیت ساخت آنها و ظرافت هایی که به نظرم باید بیشتر رعایت می شد ، ما را به یاد تولیدات کُپی شده ی چینی انداخت.
در قسمت اهرام مصر، دیدن دو شتر دوکوهان و سواری کردن با آنها از لذت بخش ترین قسمتهای بازدید بود.مخصوصا اینکه ما تا قبل از این فقط شتر با یک کوهان را از نزدیک دیده بودیم.
شویی از رقصهای محلی ملیت های مختلف به همراه نمایشی از فیل ها نیز در این پارک اجرا می شد که البته بیشتر از جذابیت، دلمان را به درد آورد. در قسمتی از نمایش، فیل بزرگی در حالیکه پاهای عقبش را بالا گرفته بود، همزمان حلقه ای را هم روی خرطومش می چرخاند. خدا میداند فیلهای بیچاره را چه طور با گرسنگی دادن و ضربه های داس بر بدنشان مجبور به انجام این عملیات آکروبات کرده بودند.
بعد از بازدید از پارک جهانی برای پیدا کردن رستورانی که غذای تا حدی قابل قبول داشته باشد به مرکز خرید بزرگی رفتیم که فود کورت بزرگی داشت .
بعد از سفر به چین نظرم کاملا در مورد خرید از چین تغییر کرد. هر چند ما هیچوقت در سفرهایمان وقت زیادی را به خرید اختصاص نمی دهیم ولی چیزی که در نگاه کلی دیده می شد این بود که اجناس بسیار بی کیفیت چینی ، تازه آن هم بعد از مراسم چانه زنی معروف در چین، قیمت قابل قبولی داشتند وگرنه برندهای خوب چینی قیمت های بالایی داشتند و برندهای معروف جهانی که هم دیگر هیچ!
برنامه ی بعدیمان دیدن محله ی قدیمی هوتونگ و دریاچه ی زیبای هوهای بود.
هوتونگ محله ای بسیار قدیمی است که در قسمت تاریخی پکن قرار دارد و از قرنها پیش ، کوچکترین تغییری در ظاهر آن به وجود نیامده. درودیوار خانه ها و ساختمانها ی هوتونگ خاکستری و کاملا تاریخی است. برای درک تاریخ کهن چین حتما باید در کوچه های باریک هوتونگ قدم زد.
هوتونگ به معنی صدای افتادن سطل در چاه آب است!
چاههای زیادی در سطح این شهر قدیمی کنده شده بودند که هنوز هم تعدادی از آنها در هوتونگ باقی مانده. شاید هم به خاطر عرض بسیار کم کوچه ها و گذرگاهها در این منطقه، مردم آن زمان، به آن لقب هوتونگ را داده اند که اشاره ای مستقیم به باریک بودن معابر دارد.
هنوز هم قسمتی از هوتونگ وجود دارد که خانه هایش به همان شکلِ قرنها پیش حفظ شده اند. البته برای اینکه محله، بافت تاریخی خود را حفظ کند، شهرداری پکن قوانین بسیار سفت و سختی را اجرا کرده و به هیچ عنوان اجازه ی هیچ تغییر یا بازسازی در نمای ساختمانها را نمی دهد.
کوچه های باریک هوتونگ در واقع نمودار نوعی زندگی جمعی است که فضایی مشترک برای زندگی فراهم می آورد و آشپزخانه ها و سرویسهای بهداشتی در یک یا چند کوچه به صورت مشترک استفاده میشود .
با دیدن هوتونگ کاملا میتوان حس کرد که تاریخ به عقب برگشته است...
پکن علاوه بر مکانهای تاریخی ، جاذبه های طبیعی بسیار زیبایی هم دارد که دریاچه ی هوهای که به دریاچه ی لوتوس هم معروف است، یکی از دیدنی ترین آنهاست. گلهای نیلوفر آبی بر روی دریاچه و سرسبزی اطراف آن، فضایی سرشار از آرامش و زیبایی را بوجود آورده اند که گشت و گذار در آنجا ساعتها زمان می طلبد.
در پایان روز چهارم سفر به پکن، به خیابان دِ پِلِیس که پر از برند های مختلف بود و همینطورصفحه نمایش بسیار بزرگ و جذابی که در بالای سر خیابان نصب کرده بودند رفتیم. با تاریک شدن هوا ، که اِسکرین را روشن کردند، فضای بسیار زیبایی در خیابان بوجود آمد و باعث شد دلمان را به دریا بزنیم و خوردن غذاهای خیابانی را در زیر نور زیبای آن تجربه کنیم. صدف با پختِ چینی تقریبا مثل جاهای دیگر بود که قبلا امتحان کرده بودم شاید هم کمی خوشمزه تر!مخصوصا همراه با تکه های زنجبیل پخته شده که طبع بسیار سرد صدف را خنثی می کرد.
برای خوردن خرچنگهای قرمز کوچکی که به وفور در دکه هایی که در وسط خیابان می فروختند، جرأت نداشتم مثل خودشان با دست، پوسته ی سفت خرچنگ را جدا کنم به خاطر همین به کمک چاپ استیک یا همان چوبهای غذاخوری معروفشان، قسمت بالای دُم خرچنگ را که گوشتی به نظر میرسید و خیلی هم کوچک بود جدا کردم که مزه ی خوبی هم داشت.
ولی نه صدف نه خرچنگ هیچ کدام ته دلمان راهم نگرفت . شانس آوردیم که علاوه بر غذاهای چینی ، دکه ای پیدا کردیم که در آن فروشنده ی هندی با جوجه کباب تند خوشمزه ای به همراه نان معروف هندیها پذیرایی خوبی ازمون کرد.
صبح روز بعد که روز پنجم سفرمان بود، برای پرواز به شانگهای باید خیلی زود هتل را ترک می کردیم. با هماهنگی هایی که از قبل شده بود، صبحانه را زودتر از ساعت شش خوردیم و به سمت فرودگاه راه افتادیم.
پرواز از پکن به شانگهای دو ساعت و نیم طول می کشد .البته این مسیر1030 کیلومتری را میتوان با قطارهای سریع السیر چین هم که در دنیا بی نظیرند با سرعت 465 کیلومتردر ساعت، درکمتر از پنج ساعت طی کرد.
شانگهای به معنی شهر روی آب ، مشهور به جنگل آسمانخراشها، شهری
پر زرق و برق و دیدنی و لبریز از جمعیت است.
شانگهای که به آن لقب نیویورک شرق را هم داده اند، پل ارتباطی بین چین و جهان و قلب تپنده ی اقتصاد چین است.
در شانگهای سعی شده در کنار زندگی مدرن، سنتهای قدیمی اهالی شانگهای هم حفظ شود.
شانگهای در ساحل دریای چین قرار دارد و به همین خاطر، تابستانهای گرم وبسیار شرجی دارد.
در فرودگاه شانگهای لیدر محلی دیگری به استقبالمان آمد که تقریبا فارسی هم بلد بود. بدون همراهی آیسیس، هماهنگی برنامه ها به این خوبی تقریبا غیرممکن بود.
بعد از رسیدن به هتل و تحویل اتاقها و کمی استراحت ، با تاریک شدن هوا، قرار شد با کشتی در امتداد منطقه ی باند بر روی رودخانه ی هوانگ پو که اصلی ترین رودخانه ی شانگهای است به دیدن شهربرویم. نورپردازیهای ساختمانهای غول آسای شانگهای در شب به راستی خیره کننده بود و به هر طرف نگاه می کردی ساختمانی بسیار مدرن و بلند دیده می شد.جنگل آسمانخراشها لقب بسیار خوبی برای این شهر است. نکته ی باور نکردنی این است که همه ی اینها در کمتر ازسه
دهه ساخته شده اند.
در قسمتی از شانگهای که قبلا مستعمره ی فرانسه بوده، ساختمانهایی به سبک ساختمانهای پاریس ساخته شده اند که این منطقه به نام پاریس کوچولو معروف و در شب فوق العاده دلفریب است.
برج مروارید شرق یا همان برج تلویزیونی هم چراغهایش مدام تغییر رنگ می دادند. تعداد زیادی قایق در رودخانه در رفت و آمد بودندو آنها هم چراغانی شده بودند.
برای روز دوم سفر به شاتگهای برنامه های زیادی داشتیم.
قرار بود اول به دیدن برج تلویزیونی شانگهای برویم. برج مروارید شرق که از خیره کننده ترین جاذبه های شانگهای است از سه گوی اصلی تشکیل شده که قسمتهای مختلف برج را از هم جدا می کند. البته در کل یازده گوی در این برج قرار دارد که هر چه به بالای برج نزدیکتر می شوند اندازه ی گوی ها هم کوچک و کوچکتر می شود.
این برج، پنجمین برج مخابراتی دنیاست و بعد از آن برج میلاد خودمان قرار دارد.
گوی بزرگ پایینی در ارتفاع 90 متری سطح زمین ، گوی وسطی در 267 متری و گوی بالایی در ارتفاع 350 متری قرار دارد.
با آسانسور پر سرعتی به طبقه ای که گوی وسطی در آن قرار داشت رفتیم.
قسمت هیجان انگیز این بود که قسمتی از دور تا دورِ کف ِگوی دوم ، شیشه ای بود و می توانستیم در حالی که زمین را از این ارتفاع زیر پایمان می بینیم روی آن راه برویم و عکسهای قشنگی بگیریم. برخلاف آنچه فکر می کردم اصلا کار وحشتناکی نبود.
در عکسهایی که قبلا دیده بودم، قسمتی از کوهستان تیان من در شهر جانگ جیا جیه با مناظر طبیعی بینهایت رویایی ،در ارتفاع دوهزار متری بوسیله ی یک گذرگاه شیشه ای قابل عبور است که همیشه دلم می خواست اینکار را تجربه کنم. با راه رفتن بر روی کف شیشه ایِ گوی برج مروارید، آرزوی رفتن به کوهستان تیان من که به کوهستان آواتارهم معروف است، دوباره در دلم زنده شد.
حالا به خوبی متوجه واژه ی گردشگری در ارتفاع می شوم که چند سالی است سرمایه گذارهای چینی برای جذب توریست ، شروع به توسعه ی جاذبه های گردشگری کرده اند که همه در یک ویژگی مشترکند: همه در نقاط مرتفع ساخته شده اند و سعی در القای حس هیجان و ترس دارند...
بعد از آن به دیدن موزه ی تاریخ شانگهای رفتیم که در طبقه ی همکف برج قرار دارد و شامل هزاران اثر تاریخی و مجسمه های مومی و ماکت هایی از سازه های معماری و بازگو کننده ی تاریخ شهر است. کارخانه ی ابریشم مقصد بعدیمان بود.
سالهای سال چینی ها تنها صادر کنندگان ابریشم خام و پارچه های ابریشمی بوده اند. یکی از معروفترین مسیرهایی که تجارت این کالا را از طریق آن انجام می دادند ، راه ابریشم نام داشت که از ایران نیز عبور می کرد.
چینی ها درآمد سرشاری از صادرات ابریشم به کشورهای بزرگی مثل ایران، هند و روم بدست آوردند. ارزش ابریشم تا حدی بود که آن را هم وزن طلا قیمت گذاری می کردند.
ماجرای کشف ابریشم هم داستان جالبی دارد که البته چندین روایت در مورد آن وجود دارد.
به یکی از این روایتها، روزی ملکه سی لینگ شی که بسیار باهوش و مقتدر بوده، در باغ زیبای قصر مشغول نوشیدن چای بود که ناگهان پیله ی سفیدی از روی برگ درخت توت به درون فنجان او افتاد. ملکه سعی کرد پیله را به سرعت خارج کند اما چون چای داغ بود، اینکار کمی طول کشید و هنگامی که توانست آنرا با دست بگیرد متوجه شد که رشته های بسیار ظریفی از پیله در فنجان ایجاد شده.
ملکه آنها را اینطور شاعرانه توصیف کرده: رشته هایی مانند باد، مانند نور و مانند یخ. یعنی ابریشم.
ابریشم ملکه را به فکر بافت پارچه ای ظریف انداخت که بتواند از آن لباس زیبایی برای امپراطور بسازد. لباسی که در هیچ کجای دنیا مانند آن پیدا نشود. به این ترتیب پرورش کرم های ابریشم بر روی درخت های توت باغ و تهیه ی ابریشم از آنها در قصر شروع شد و صنعت گرانبهای تولید ابریشم پایه گذاری شد و ملکه سی لینگ شی الهه کرم های ابریشم لقب گرفت.
تا حدود سه هزار سال نحوه پرورش کرم ها و تهیه ابریشم از پیله ی آنها مانند رازی در دربار چین باقی ماند و برملا کردن این راز مجازات مرگ داشت.
تا اینکه به روایتی یکی از شاهزاده های چینی با یک شاهزاده ی هندی ازدواج کرد و برای اثبات وفاداریش چند تخم کرم ابریشم را در لابه لای موهای خود پنهان کرد و به هند آورد و به این صورت راز تولید ابریشم برملا شد.
البته روایات دیگری هم وجود دارد که ژاپنی ها جزو اولین کسانی بودند که به این راز پی بردند و بعد از آن هنرِ به دست آوردن ابریشم در تمام جهان شناخته شد. امروزه ابریشم ایتالیایی به لحاظ زیبایی و کیفیت ، بهترین نوع ابریشم در جهان است.
مراحل تولید آن که در کارخانه ی ابریشم توضیح دادند به این صورت است که بعد از اینکه کرم ابریشم حدود پانصد تخم بر روی برگ درخت توت می گذارد،بعد از ده روز لارو کرم ابریشم از آن تخم ها بیرون می آید و از برگهای توت تغذیه و رشد می کند. بعد از حدود یک ماه، کرم ابریشم شروع به ریسیدن پیله در اطراف خودش می کند. در طول سه شبانه روز به طور پیوسته مایعی را ازغده ای در دهانش ترشح میکند که به محض بیرون آمدن سفت می شود.
کرم تا دو سه روز بعد از تشکیل پیله تبدیل به شفیره می شود و در آن وقت پیله ها را درون آب جوش می اندازند و شفیره ها از بین می روند. در داخل بعضی پیله ها یک کرم و در داخل بعضی دو کرم قرار گرفته اند.
پیله هایی که از یک کرم تشکیل می شوند سر و ته مشخص دارند و در بافت پارچه از آنها استفاده می شود. در حالی که پیله هایی که دو کرم دارند مثل یک کلاف سر در گم هستند و از آنها برای تهیه ی بالش و پتو استفاده می کنند.
پیله ها را در آب گرم می اندازند و به وسیله ی ماشین های مخصوصی باز می کنند و بهم می ریسند و نخ ابریشمی به دست می آید.
از شفیره ی کرم ابریشم هم برای تهیه ی مواد دارویی و آرایشی استفاده می کنند.
به طور متوسط برای تهیه ی یک کیلو ابریشم خام 4500 پیله لازم است و هر پیله می تواند تا هزار متر نخ تولید کند!
اگر با چشم خودمان ندیده بودیم باور نمی کردیم که چه طور بعد از در آوردن شفیره ها از پیله های دوتایی و کشش پیله بوسیله ی دستگاههای ساده ی مخصوصی، آنها تبدیل به پتو یا بالش می شوند. خودمان هم اینکار را تجربه کردیم.
اطراف پیله های خیس خورده را که روی دستگاه ساده ای به آن چند مرحله کشش داده بودند، همگی با هم روی یک میز بزرگ مربع شکل از جهات مختلف می کشیدیم تا کلاف ابریشم به شکل میز در بیاید و با قرار دادن لایه های مختلف روی هم، پتو با وزنهای مختلف درست می شود که بسته به وزن آن قیمتهای متفاوتی داشت.
لباسها و روتختی های ابریشمی در این کارخانه، که از پارچه با تاروپود در هم تنیده شده ی ابریشم تولید شده بودند قیمتهای بسیار نجومی داشتند ولی قیمت پتوها و بالش ها به نسبت قابل قبول تر بود.
از آنجا که تجربه ی بسیار خوب لیدرمان را در سالیان سال استفاده از این پتوها و بالش ها شنیده بودیم، تعدادی خریداری کردیم.
هنگام تحویل بالش ها و پتوها، چون حجم بسیار زیادی را می گرفتند، آنها را در بسته بندیهای کیف مانندی وکیوم کردند که جای بسیار کمی را بگیرد تا در موقع پرواز راحت باشیم.
بازدید بعدی باغ یو (یویوآن) بود.
باغ یو یکی از زیباترین باغهایی است که تا حالا دیده بودم. معماری خاص و سبک هنری باغ یو بسیار چشم نواز بود.
این باغ هدیه ای از طرف یک افسر عالی رتبه ی دولتی به والدینش برای قدرشناسی از آنان و رضایت و خوشحالی آنان است. یو هم به همین معنی است و مسلما هر کسی در این باغ میتواند لحظات شادی را با رضایت بگذراند.
البته در طول سالیان سال به خاطر خرابی هایی که بلایای طبیعی یا جنگها ،مخصوصا جنگ های تریاک( که بعدازآن یکی از ننگین ترین قراردادهای بین انگلیس و چین اتفاق افتاد که به موجب آن قرارداد، تجارت تریاک آزاد شد وانگلیسی ها در ازای خرید چای از چین، به آنها تریاک می دادند) ، برسر آن آورده بودند چندین باربازسازی در آن انجام گرفته.
آلاچیقها ،صخره ها با اندازه ها و شکلهای متفاوت در میان سرسبزی و استخرهای پر از ماهی های قرمز بزرگ که طولشان از نیم متر هم بیشتر است ، جذابیت خاصی دارند.
بازار یویوان در قسمت جنوبی باغ یو، بازاری بسیار سرزنده و دیدنی ست که با قدم زدن در آن ، انگار به صد سال پیش سفر کرده اید.
بازار یویوان پر است از سوغاتی های ریز و درشت که برای خریدشان نباید چانه زدن را فراموش کنید و همینطور خوراکی های متنوع چینی و حتی فست فود.
از بازار یویوان به سمت خیابان نانجینگ حرکت کردیم که معروفترین و لوکس ترین خیابان پیاده روی شانگهای است و قدم زدن در آن بدون قصد خرید هم لذتبخش است. نانجینگ به عنوان طولانی ترین پیاده راه خرید دنیا، دنیایی است از لوازم الکترونیکی و دیجیتال تا پوشاک و کیف و کفش و غذاهای اصیل چینی . با اینکه بیشتر فروشگاهها برندهای معروف هستند و بسیار گران، ولی کسانی که اهل خرید باشند با صرف زمان کافی، حتما چیزهای مناسبی هم برای خرید پیدا می کنند.
روز بعد وقت آزاد بود و برنامه ای با تور نداشتیم .از قبل از سفر در مورد شهر هانگزو زیاد شنیده بودم وخیلی
دوست داشتم سری هم به آنجا بزنیم. به عنوان تور اختیاری، تور رفتن به هانگزو را تهیه کردیم و صبح زود با اتوبوس به سمت آنجا راه افتادیم. هانگزو 180 کیلومتر با شانگهای فاصله دارد و در دلتای وسیع رودخانه ی یانگ تسه قرار گرفته. قدمت شهر هانگزو به هزاران سال می رسد. هانگزو پر از مزارع سرسبز چای هم هست و به خاطر وجود دریاچه ی غربی( وِست لِیک) سرسبزی و هوای بی نظیری دارد. هانگزو زمانی پایتخت امپراطوری چین و بعد از آن مهمترین تفریحگاه امپراطوران پکنی بوده.
می گویند زنان هانگزو بسیار زیبا هستند و برای همین امپراطوربرای انتخاب همسر به هانگزو می رفته. با وجود قدمت بسیار زیاد این شهر، در دودهه ی گذشته که توجه زیادی به بازسازی و زیبا سازی شهرهای چین شده، هانگزو هم که از مهمترین شهرهایشان است دستخوش تغییرات زیادی شده و توانسته اند به خاطر آب و هوا و سرسبزی اش تا حدی آن را به سبک سنگاپور که از نظر طبیعت و همینطور اصول شهرسازی در دنیا بی نظیر است ، نزدیک کنند.
خیابانهایی که به گفته ی لیدرمان در کمتر از یکی دوماه، چنان ساخته می شوند که گویی چندین و چند سال است که وجود داشته اند. حتی درختان بزرگ و سرسبز را از جاهای دیگر به این خیابانها منتقل کرده اند طوریکه اگر کسی نداند برایش باور کردنی نیست که اینها از اول اینجا نبوده اند. برای حفاظت از درختان هم تا وقتی که ریشه شان حسابی در خاک محکم شود، با چند چوب گارد محکمی اطراف آن درست می کنند.
با قایق به وسط دریاچه ی زیبای وِست رفتیم. می گویند طلوع و غروب خورشید در این دریاچه رویایی است و الهام بخش نقاشان بسیاری بوده. گلهای نیلوفر آبی در اطراف آن زیبایی بی حدی به آن داده اند. وسعت دریاچه شش کیلومتر مربع است و توسط تپه ها و معابد قدیمی و تعداد زیادی گذرگاه و جزیره های مصنوعی احاطه شده است که در پس هر کدام افسانه های زیبایی نهفته است مثل افسانه ی جنگ بین اژدهای یشمی و ققنوس طلایی ، همین طورافسانه ی مار بانوی سفید، که با جستجو در اینترنت میتوانید از خواندنشان لذت ببرید.
پل شکسته هم که در بیشتر داستانها و افسانه های چینی در روایت عاشقی ها جایگاه خاصی دارد در این دریاچه واقع شده.
اگر پشت اسکناس یک یوانی را ببینید طرح سه پاگودای درون دریاچه ی وست هانگزو را نشان می دهد که ما سوار بر قایق از نزدیک پاگوداها را دیدیم. پاگودا از بناهای مذهبی بوداییان است.
در پانزدهم اگوست هر سال،وقتی ماه کامل در آسمان دیده می شود، مردم قایق کرایه می کنند و به این محل می آیند و در پاگوداها شمع روشن می کنند تا شاهد 33 ماه کامل باشند. یک ماه در آسمان است وانعکاس آن می شود دوماه.از طرفی هر یک از این سه پاگودا پنج سوراخ دارد که با هم میشود پانزده تا و با انعکاسشان در آب می شود سی تا که با دو تا ماه قبلی میشود32 تا. قلبِ فردی را هم که شاهد این ماجراست یکی در نظر می گیرند و بنابراین 33 ماه کامل را مردم در یک شب درک می کنند. برای همین عدد 33 برای بوداییان عددی مقدس است.
جالب است بدانید اولین بار مارکوپولو از زیباییهای بی همتای این شهر که به شهر ابریشم معروف است تعریف کرده و آنجا را شهر بهشتی وزیباترین شهر دنیا توصیف کرده. چای لانگ جینگ یا همان چای اژدهای هانگزو هم بسیار معروف است که قدیمی ترین و محبوبترین چای در چین است.
بعد از قدم زدن در پارک ملی هانگزو و مبهوت شدن از زیبایی های غیر قابل توصیفش، برای دیدن شوی سلسله ی سونگ به شهرکی رفتیم که در هر گوشه ی آن رقص و موسیقی و نمایش و حتی مراسم آب بازی برپا بود.
هانگزو پایتخت سلسله ی سونگ بوده وبه خاطر تاریخ کهن این شهر، افسانه های زیادی در آن شکل گرفته. در این نمایشِ واقعا بی نظیر، افسانه ها وتاریخ وطبیعت وداستان
عاشقی پیشینیانشان را با زیبایی وصف نشدنی بدون هیچ کلامی روایت می کنند.
نمایشی فوق العاده که نظیر آن را در هیچ جا ندیده بودم و با اختلاف بسیارزیاد از تمام نمایشهایی که دیده بودم جذاب تر بود...
یک روز، فرصت بینهایت کمی برای لذت بردن از زیبایی
های هانگزو بود.
ولی طبق معمول دلم را به آرزوی سفری دوباره ، البته درهوایی مناسب تر، خوش می کنم.
نزدیک نیمه شب بود که از هانگزو به شانگهای برگشتیم. چون روز بعد هم روز آزاد بود و برنامه ی گروهی نداشتیم، بعد از یک خواب کافی تصمیم گرفتیم از بین چند گزینه ای که برای گذراندن روز چهارم در شانگهای داشتیم ، گزینه ی مناسبی را انتخاب کنیم.
یکی از انتخابها رفتن به دیزنی لند شانگهای بود که تعریف بسیاری از آن شنیده بودیم ولی با توجه به تعطیلی مدارس و شلوغ بودن آنجا و گرمای هوا و اینکه باید مدت زیادی را در صف بازیها می گذراندیم ، با انتخاب این گزینه احتمالا خیلی بیشتر از لذت بردن، اذیت میشدیم و خستگی برایمان می ماند. جای شکرش بود که بچه ها هم اصرار زیادی نکردند.
یکی دیگر از گزینه ها هم موزه ی مادام توسوی شانگهای بود که در چند کشور دیگر هم وجود دارد و تقریبا همه شبیه هم هستند.
باغ وحش شانگهای هم گزینه ی دیگری بود که فقط دیدن پانداهایش برایمان جدید و جالب بود که آنهم به خاطر احتمال اینکه پانداهای تنبل در ساعتی که ما به آنجا میرسیم خواب باشند، از لیست انتخاب حذف شد.
بنابراین با خیال راحت ، موزه ی علوم و تکنولوژی را انتخاب کردیم که مخصوصا برای بچه ها جذابیت زیادی دارد.
با اطلاعاتی که از لیدرمان گرفته بودیم و نقشه ی متروی شانگهای در دست، با یکبار عوض کردن خط مترو خودمان را به موزه رساندیم. این موزه که در قسمت پودانگ شانگهای قرار گرفته، برای هر سلیقه ای چیزهای دیدنی دارد.
ساختمان موزه با معماری مدرن وفوق العاده زیبایش از همان اول مجذوبمان کرد.
دخترم عاشق قسمت حیات وحش و طبیعت شده بود و از دیدن جانوران قاره های مختلف در محیطی که شبیه محیط واقعی زندگیشان بود ، سیر نمی شد.
در نگاه اول فکر کردیم جانوران طبیعی و تاکسیدرمی شده اند ولی بعد متوجه شدیم همه ی آنها را مصنوعی درست کرده اند.
باور کردنی نبود که با چه مهارتی و چقدر هنرمندانه جانوران را اینقدر به حالت و اندازه ی طبیعی ساخته اند.!
میتوان گفت چینی ها خدای کپی کردن بر روی زمین هستند.
پسرم هم جذب قسمتهای دیگری مثل بخش فضا نوردی و ماهواره ها و ارتباطات و رباتیک شده بود.
خوشحال از اینکه برنامه ی خوبی در این روز ریخته بودیم روزچهارم شانگهای را هم سپری کردیم.
در راه برگشت به هتل، دیدن روش سنتی و ساده ای که شهرداری شانگهای برای از بین بردن پشه ها و مگس ها ، که در آب و هوای گرم و شرجی تابستان های شانگهای اصلا هم دور از انتظار نیست، خیلی جالب بود و چقدر هم خوب جواب داده بود!
سبدهای توری استوانه ای شکلی که انتهای آن سوراخی بود بر روی پایه هایی در باغچه های اطراف پیاده روی هتل ، که یکی از مهمترین دانشگاههای شانگهای هم در آن خیابان قرار داشت، به چشم می خوردند. زیر سبدها ظرفی قرار داده بودند که هر روز صبح آنها را پر از مایع بسیار بدبویی می کردند که احتمالا برای حشرات غذای بسیار جذابی بوده و برای خوردن آن به سمت ظرف می آمدند و در سبد توری گیر می افتادند. هر روز صبح سبدها را از حشراتی که گیر افتاده بودند، خالی می کردند و تا صبح روز بعد، سبدها پر از حشرات جدیدی بود که گیر افتاده بودند.
با اینکه بوی ظرف غذای حشرات ، کمی آزار دهنده بود ولی به نظرم روش بسیار جالب و ساده ای برای از بین بردن پشه و مگس بود.
روز بعد ، آخرین روز سفرمان بود و شب به سمت تهران پرواز می کردیم. اتاقها را باید قبل از ظهر تحویل می دادیم . برای اینکه نهایت استفاده را از وقتمان ببریم، تصمیم گرفتیم به جوجیاجیائو که به ونیز شانگهای معروف است و قدمتی بیشتر از 1700 سال دارد، برویم.
در این دهکده ی آبی باستانی ،که طبیعت زیبایی دارد و در فاصله ی 47 کیلومتری شانگهای واقع شده، برخلاف شانگهای ِ مدرن و پر زرق و برق، آرامش و سکون عجیبی حکمفرماست.
جوجیاجیائو دهکده ای زیبا با تعداد زیادی پل سنگی بر روی آبراههاست و درست مثل ونیز در ایتالیا، برای رفت و آمد در آن از قایق استفاده می کنند. چند دقیقه قایق سواری با وجود گرم و شرجی بودن هوا، و گشت و گذار بر روی پل های قدیمی سنگی و بعد خوردن بستنی وتماشای زندگی روزانه ای که در دهکده جاریست، لطف فراموش نشدنی داشت...
در راه برگشت از جوجیاجیائو به سمت فرودگاه شانگهای ، دورنمای فوق العاده ای از آسمانخراشها و پل های چند طبقه و اعجاب انگیزِ شانگهای به چشمم می خورد که باعث می شد در حیرتی شگرف بمانم که چطور ممکن است در کمتر از چند دهه به چنین سازندگی و پیشرفتی برسند؟!!!
اولین بار که شروع به نوشتن سفرنامه هایم کردم ، هدفم ثبت اطلاعات و خاطرات سفرها برای بچه ها بود که بعدها که بزرگتر شدند با مرورآنها، خاطره ی این سفرها برایشان زنده شود. ولی حالا فکر می کنم با نوشتن این سفرنامه ها و فکر کردن درباره شان، دور نمایی از یک جهان بینی تازه می بینم که حتی تصور درکش هم، برای خودم بی اندازه هیجان انگیز و لذتبخش است.
امیدوارم همه مان با دیدن زیباییهای جهان هستی و باور اینکه خودمان هم جزئی از این آفرینش بی نقص هستیم ، نهایت تلاشمان را برای استفاده و درک درست نعمتها و فرصت هایی که آفریدگار بی همتا در اختیارمان قرار داده به کار ببریم.
سفرهای شاد بسیاری برایتان آرزو می کنم.
ولی سفر به چین آگاهی جدیدی برایم بوجود آورد. به محض اینکه از پرواز نه ساعت ونیمه ی شانگهای به خانه برگشتیم و تا حدودی اوضاع چمدانها را سروسامان دادم، شروع کردم به تحقیق درباره ی تمدن کهن چین.
کاری که باید بدون تعصب، قبل از سفر انجام می دادم. تحقیقی که به کل نظرم را در مورد تمدن چین تغییر داد.
تمدن چین باستان در طول رودخانه ی یانگ تسه با بیش از هفت هزار سال قدمت، یکی از قدیمی ترین تمدنهای موجود و ادامه دار تاریخ بشریت است. یکی از نشانه های بارز تمدنهای قدیمی، استفاده از ابزارو آتش است که فقط مختص انسان هست و در تمدن چین هم به روشنی دیده می شود. وقتی عصر برنز به اوج خود رسید این تمدن گسترش پیدا کرد وفلاسفه ی چینی مثل کنفوسیوس ظهور کردند و بعد از آن دوران امپراطوری چین فرا رسید.
یکی دیگراز مهمترین نشانه های تمدن، خط و زبان هست.
حدود یک پنجم مردم دنیا به یکی از زبانهای چینی صحبت می کنند که زبان ماندارین اصلی ترین زبان چینی است.
زبان چینی ماندارین کاملا برپایه ی نمادها و نشانه هاست و الفبا ندارد. تعداد کاراکترهای این زبان بیشتر از هفتاد تا هشتاد هزارعدد می باشد ولی تعداد زیادی از آنها منسوخ شده اند و در حال حاضر برای اینکه فردی بگوید سواد کامل چینی دارد باید تنها در حدود ده هزار کاراکتر را بخواند و بنویسد.
زبان چینی کاملا نقاشی است که تبدیل به خط شده برای همین به زبانِ مفهوم گرا نیز شناخته شده است. برای مثال مفهوم بزرگی و امیر بودن ، شبیه خطی است که روی پیشانی ببر دیده می شود یا مفهوم حساب کردن و شمردن، کاراکتر اولیه اش شبیه زنی است که سینی در جلوی خود دارد و در حال پاک کردن برنج است! یا مثلا کلمه ی خروج به شکل آدمی است که در حال فرار به سمت در است.در کاراکترهای سنتی به خوبی میتوانید این نقاشی ها را ببینید ولی کاراکترهای امروزی تغییر کرده اند. مثلا اگر کاراکترهای سنتی را ببینید کاملا می فهمید کدام نماد خوردن است یا حتی اگر زبان چینی هم ندانید متوجه خواهید شد که کدام نماد انسان است.
فرق مهم زبان چینی ماندارین با بقیه ی زبانهای دنیا، آهنگین بودن آن است به طوری که نحوه ی تلفظ کلمات، معنی آنها را هم تغییر می دهد.مثلا یک هجا که از "م" و " آ " تشکیل می شود اگر با تلفظ یکنواخت گفته شود به معنی مادر و اگر کشیده تلفظ شود به معنی اسب است. یک تلفظ اشتباه می تواند افتضاح به بار بیاورد...
فکر میکنم همین مقدار از نتایج تحقیق در مورد تمدن چین، کافی باشد تا هر کسی را قانع کند که چین واقعا دارای تمدن کهنی است.
با دانستن این حقایق ، نظرم درباره ی این موضوع که فکر می کردم چینی ها بدون هوش و خلاقیت بالا، فقط با پشتکار و سخت کوشی به موفقیت رسیده اند، کاملا تغییر کرد!
حالا اطمینان دارم که پشت این ظاهرهای کاملا متشابه و بعضاً بی احساس و چشمان کشیده، دنیایی از شعور و احساس وجود دارد که مسلما با همراه کردن آن با سخت کوشی بسیار، می توانند ادعا کنند که تا چند صباحی دیگر، قدرت برتر اقتصادی دنیا خواهند بود.
این آگاهی برایم تلنگری بود که یادآوری کند به خاطر ظاهر و رفتارهایی که در نظر بعضی هایمان بی فرهنگی به شمار می آید، درباره ی یک تمدن قضاوت نکنیم.
چه بسا این طرزبلند حرف زدن و یا نحوه ی خوردن غذاهایی که حتی دیدن و بوییدنشان برایمان بسیارناخوشایند است ، در فرهنگ خودشان کاملا پذیرفته و متمدنانه است . البته واقعا نمی توان تفاوتهای بسیار بین فرهنگها را انکار کرد ولی آنچه در این میان اهمیت دارد جوهر انسانیت است که مسلماً در این موضوع، هیچ تمدنی به تمدن دیگر برتری ندارد...
به این ترتیب آرزوی سفر دوباره به چین به قصد شناخت و ارتباط بیشتربا مردم وصد البته دیدن کوهستان آواتاردر شهرجانگ جیا جیه وهمینطور ارتش سفالی شهر شیان که در برنامه های سفر اخیرمان نبود ، از همین الان شکل گرفت. البته فکر میکنم چنین سفری فقط به سبک سفرهای بَک پَک یا کوله گردی امکان پذیر است...
برگردیم به خاطرات سفراز پکن و شانگهای.
سفر به چین در اوایل مرداد ماه شاید از نظر گرمای هوا و شرجی بودن ، بهترین زمان سفر نباشد و احتمالا بهار و پاییز برای این سفر مناسب تر هستند، ولی با توجه به برنامه های کاری همسر عزیزو زمانی که در اختیار داشتیم، بار سفر را برای چهار شب اقامت در پکن و چهار شب در شانگهای بستیم.
همه مان مخصوصا بچه ها از تصور راه رفتن بر روی دیوار چین بسیار ذوق زده بودیم و به نظرم جذاب ترین بخش سفرمان هم همین بود.
برنامه ی بازدیدها را از قبل می دانستیم و با توجه به اینکه شهر ممنوعه جزو اولین بازدیدها بود خیلی دلم می خواست قبل ازسفر، فیلم آخرین امپراطور را ببینم که برنادو برتولوچی ،کارگردان معروف ایتالیایی ،زندگی پویی، آخرین امپراطور چین را در
شهر ممنوعه به زیبایی تمام به تصویر درآورده و حدود سی سال پیش، جایزه ی اسکار بهترین فیلم را بدست آورده. کارگردان بزرگی که درک عمیقش از فرهنگ و تاریخ، ستودنی است.
شب قبل از سفر، فیلم را که حدود چهار ساعت بود دانلود کردم و تقریبا نیمی از مسیر پرواز مستقیم ماهان به سمت پکن را با دیدن فیلم آخرین امپراطور سپری کردم. پیشنهاد می کنم در صورتی که این فیلم را ندیده اید، با وجود تلخی گزنده ای که در فیلم وجود دارد ولی دیدنش را از دست ندهید.
با توجه به این که پرواز از تهران تا پکن حدود هفت ساعت طول کشید و با توجه به اختلاف زمانی سه ساعت و نیمه با پکن، و اینکه ما حدود نه شب راه افتاده بودیم ، صبح زود به پکن رسیدیم.
همراه بودن با لیدر بسیار مجربی مثل آقای بحرینی که از اساتید به نامِ گردشگری هستند با مدیریت و برنامه ریزی توانمند واستفاده کردن از اطلاعات بسیار خوبشان، شانس بزرگی در این سفر بود.
پکن به معنی پایتخت شمالی ،که در زبان چینی بِیجینگ خوانده می شود، پایتخت و قلب سیاسی چین است و پس از شانگهای، دومین شهر پر جمعیت چین و پر از جاذبه های تاریخی است.
سابقه ی تاریخی بِیجینگ به بیش ازسه هزار سال پیش می رسد.
کشور چین پر جمعیت ترین کشور دنیاست و بعد از روسیه، کانادا و ایالات متحده ی امریکا، چهارمین کشور پهناور دنیاست.
چون اتاقها را زودتر از ساعت دو تحویل نمی دادند، برای استفاده ی بهینه از زمان، به همراه لیزا لیدر خوش روی چینی که با شاخه های گل رز در فرودگاه به استقبالمان آمده بود، مستقیم از فرودگاه بیجینگ با اتوبوس به سمت کاخ تابستانی به راه افتادیم.
در چین مخصوصا در پکن، افرادی که انگلیسی می دانند بسیار کم هستند وهیچ تابلو یا نشانه ای به انگلیسی در سطح شهر دیده نمی شود. وجود لیزا که علاوه بر چینی، انگلیسی هم میدانست کمک بزرگی بود. در چین معمولا افرادی که با توریستهای خارجی در ارتباط هستند، یک نام غربی هم برای خودشان انتخاب می کنند چون تلفظ اسمهای چینی خودشان مشکل است.
لیزا دلار و یوروهایمان را هم برایمان به یوان تبدیل می کرد و دیگر نگران تقلبی بودن یوان هایی که غیر قابل تشخیص هستند هم نبودیم. در چین هیچ فروشگاهی به غیر از یوان، پولی دریافت نمی کند واز بعد از تحریمها ی ایران، تبدیل دلار به یوان در چین در بانکها و صرافی های چین که پاسپورت ایرانی را قبول نمی کنند،معضل بزرگی شده است...
مردم چین بعد از اتمام دوران امپراطوری هم روزهای بسیار سخت و غم انگیزی را سپری کردند تا اینکه با مرگ مائو تا حدی جوانه های آزادی های سیاسی جان گرفتند.
البته هنوز هم در چین فیلترینگ بسیاری وجود دارد و فضاهای مجازی مثل تلگرام و واتساپ و اینستاگرام، حتی گوگل فیلترهستند که البته با فیلترشکن هایی که ما هم در دسترس داشتیم امکان برقراری ارتباط وجود داشت. خودشان هم از چند اپلیکیشن چینی مثل وی چت استفاده می کنند. ولی با توجه به سرعت نه چندان بالای اینترنت و اینکه اینترنت فقط در هتل در دست است،پیشنهاد خوب این است که قبل از سفر حتما زبان چینی در گوگل ترانسلیت را دانلود کنید که بتوانید در آنجا به صورت آفلاین از آن استفاده کنید.مخصوصا در سفارش غذا در رستوران یا پیدا کردن مسیرها برایتان بسیار کاربرد خواهد داشت. به این ترتیب با وجود دسترسی نداشتن به اینترنت درخارج از هتل،نیازی به سیم کارت چینی هم نخواهید داشت.البته همراه داشتن کارت هتل هم بسیار لازم است چون در صورتیکه بخواهید تاکسی هم بگیرید ، حتی نام هتل های معروف هم به چینی چیز دیگری می شود و نمیتوانید منظورتان را بیان کنید...
به محل اولین بازدیدمان در پکن، کاخ تابستانی رسیدیم . کاخ تابستانی که در قسمت شمال غرب پکن واقع شده ، در ابتدا یک باغ برای خاندان سلطنتی بوده که به خاطر وجود دریاچه و خنک تر بودن هوای آن منطقه، به مرور به قصر تابستانی آنها تبدیل شده و ترجیح دادند به جای ماندن در حصار شهر ممنوعه، در این مکان زیبا سکونت کنند.
مجموعه ی کاخ تابستانی پکن ،از تعداد زیادی کاخ کوچک و بزرگ و پل و تالارو بسیاری چیزهای دیگر تشکیل شده.
گلهای نیلوفر آبی در اطراف دریاچه خودنمایی می کردند و پل های بسیار زیبا در گوشه و کنار این مجموعه، زیبایی فوق العاده چشم نوازی را ایجاد کرده بودند.
دریاچه ی کاخ تابستانی را به تقلید از دریاچه ی غرب در هانگزو، گسترش دادند.
جالب است بدانید از این دریاچه برای پرورش مرواریدهای آب شیرین استفاده می شود.
قدمت این کاخ به حدود دویست و هفتاد سال پیش بر می گردد و به دستور ملکه سی شی ، امپراطریس قدرتمند چین که قبل از مرگش پویی دو ساله را به عنوان آخرین امپراطور بر تخت نشاند، هزینه ی زیادی برای بازسازی کامل در این کاخ به کار رفته.
باغ ها و ساختمانهای این کاخ کاملا نشانگر سبک معماری کلاسیک چینی است. عمارت های یک یا چند طبقه ای، مملو از نمادهای چینی و مجسمه ی حیوانات مقدس آنهاست. اژدها، شیر و قورباغه محبوبترین نشانه های چینی ها هستند.
قورباغه نماد خوش شانسی و اژدها نماد امپراطور و شیر نماد قدرت است که اکثرا در تمام مراکز و سردرِ آثار باستانی، به صورت ترکیبی از شیر ماده و یک توله در کنارش ، و شیر
نر به همراه یک گوی که گاهی در زیر پایش و گاهی در دهانش دیده می شود،
که نشانه ی قدرت و تسلط بر جهان است، مشاهده می شود.
جالب است بدانید یکی از نمادهایی که در فنگ شویی استفاده می شود شیرِ معبد است.بر اساس افسانه های کهن چینی ،شیر نماد اقتدار، هوش، دانایی و حفاظت است. برای همین امروزه هم از تندیس شیرِ معبد به صورت جفت برای نگهبانی از معابد، اماکن تاریخی، بانک ها،هتل ها و ساختمانهای تجاری استفاده می شود.شیر نردر فنگ شویی برای حفاظت و جلوگیری از انرژی منفی ،در سمت چپ بنا و شیر ماده برای مراقبت از انرژی و افراد داخل بنا ،در سمت راست ساختمان قرار می گیرد.
بعد از بازدید از کاخ تابستانی و صرف نهار برای تحویل گرفتن اتاقها و استراحت و جبران کم خوابیِ شب ِقبل به هتل رفتیم.
با ذهنیت قبلی و کمی ترس که نسبت به غذاهای چینی داشتیم، تصمیم گرفتیم در شب اول به رستوران ژاپنی که در هتل بود برویم که طعم آشناتری نسبت به غذاهای چینی برایمان دارد.
سوشی و سالمون و کبابهای دریایی بسیار خوشمزه بودند ولی بسیارهم گران تمام شدند.
صبح روز دوم سرحال و قبراق، بعد از صرف صبحانه ای خوب،بازدیدها را از کارخانه ی مروارید آغاز کردیم.
ملکه سی شی ،امپراطریس قدرتمند و جاه طلبِ چین ، به خاطرعلاقه ی بسیار زیادش به مروارید، در رواج پرورش مروارید در چین، نقش اساسی داشته.
فروشندگان در این مرکز که تحت نظارت دولت چین است، بسیار متبحرانه سعی در راضی کردن شما برای خرید می کنند.
علاوه بر زیورآلاتی که با مروارید درست کرده اند، کرمهای زیبایی که از ترکیب پودر مروارید با آلوورا ساخته شده اند، مشتریان زیادی دارد.
مروارید طلایی که به صورت طبیعی و وحشی در صدفهای اقیانوسی ساخته می شوند ، بسیار کمیاب و گرانقیمت هستند و به قیمت بسیار بالا ، ازهر عدد سه هزار یوان به بالا فروخته میشود. ولی برای تولید مروارید پرورشی، در کارخانه، در صدفها جسم ریزی قرار می دهند و صدف به عنوان پادتن، به دور آن جسم ترشحاتی تشکیل می دهد و مروارید بوجود می آید. بعضی از صدف ها حدود بیست مروارید یا بیشتر دارند. از روی تعداد خط های روی صدف میتوان به سن آنان پی برد (مثل درختان) . هر چه سن صدف بیشتر باشد، مرواریدهای داخل آن قطر بزرگتری دارند و زیباتر هستند. هنگام پرورش مرواریدها میتوان مواد معدنی خاصی را به آنها اضافه کرد و به این صورت تنوع رنگی فراوانی ایجاد می شود. مثلا اضافه کردن کلسیم رنگ سفید، مس رنگ بنفش کمرنگ و آهن رنگ نارنجی تولید می کند.
برای تشخیص اینکه مرواریدی اصل(پرورشی) هست یا نه کافی است دو مروارید را بهم بسایید. اگر بدون توجه به رنگ مروارید، پودر سفیدی حاصل شد و بعد از پاک کردن پودرها، اثری از خراشیدگی روی مروارید وجود نداشت، یعنی مروارید اصل است.
بعد از صرف ناهار در یک رستوران ترکی، به سمت میدان تیان آن مِن حرکت کردیم. تیان آن مِن به معنی صلح آسمانی است.
کاربرد اولیه ی این میدان به عنوان دروازه ی قدیمی شهر ممنوعه بوده.
میدان تیان آن من یکی از بزرگترین میدانهای جهان و یکی از مهمترین مراکز سیاسی و اجتماعی چین محسوب می شود.
میدانهای بزرگ یکی از نشانه های حکومت کمونیست هستند.جایی برای رژه رفتن و به رخ کشیدنِ نظم ارتش ها . مثل میدان سرخ مسکو.
در حدود سی سال پیش تظاهرات اعتراض آمیزی به رهبری دانشجویان با حضور بیش از صد هزار نفر در این میدان برگزار شد که به کشتار بزرگی منتهی شد.
موزه ی ملی چین و مجلس ملی چین در اطراف این میدان قرار دارند. از نقاط دیدنی میدان تیان آن من، بنای یادبود مائو رهبر و بنیانگذار جمهوری خلق چین می باشد . مائو حدود چهل و پنج سال پیش مُرد و به رسمِ رهبران کمونیست، مومیایی شد و در معرض نمایش عموم قرار گرفت. در ساعات خاصی میتوان از این مومیایی که به حالت کاملا طبیعی در محفظه ای شیشه ای خوابیده، بازدید کرد.
شهر ممنوعه در شمال میدان تیان آن من قرار گرفته و برای ورود به آن باید از زیرگذر خیابانی که حد فاصل بین میدان و شهر ممنوعه است، عبور کنیم. شهر ممنوعه مجموعه ای از کاخ هایی است که برای پانصد سال محل زندگی و حکومت ِ امپراطوران
سلسله های مختلف چین بوده.
به جز خاندان امپراطوری ، نگهبانها و خدمه و افراد رده بالای سیاسی و نظامی، ورود افراد عادی به این شهر ممنوع بوده و برای همین اسم این شهر را گذاشته اند شهر ممنوعه. قدم گذاشتن به قسمتی از تاریخ کهنی که برای قرنها ، ورود به آنجا برای مردم عادی ممنوع بوده و حالا هزاران هزار توریست می توانند از آن دیدن کنند هیجان انگیز است و برای لحظاتی میتوانم تپش قلبم را احساس کنم.
به محض وارد شدن به شهر ممنوعه ، صحنه های فیلم آخرین امپراطور جلوی چشمم آمدند.
با دیدن این فیلم به خوبی میتوان به اقتدار و ابهت
امپراطوران چین، پی برد.
این مجموعه ، وسیعترین معماری چوبی جهان است و در مدت چهارده سال ساخته شده. می گویند تعداد اتاقها در شهر ممنوعه 9999.5 اتاق است . به اعتقاد پیشینیان چینی ها،اقامتگاه امپراطوران آسمانی دارای ده هزار اتاق است و امپراطور باید در مقابل امپراطور آسمانی خویشتنداری کند. برای همین تعداد اتاقهای شهر ممنوعه نیم اتاق کمتر از اتاقهای کاخ آسمانی است.
در فرهنگ چین اژدها نماینده ی قدرت امپراطور است و امپراطورپسر آسمانی اژدها محسوب می شده. بر روی لبه ی شیروانی های کاخها،مجسمه ی حیوانات مقدس که دنبال هم قرار گرفته اند دیده میشود . تعداد این حیوانات همیشه فرد است . عدد نه متعلق به امپراطور است و ساختمانهای دیگر بسته به مقام افرادی که در آن سکونت داشته اند با تعداد حیوانات کمتری تزیین شده.
سیزده هزار اژدها در تزیینات کاخهای شهر ممنوعه به کار رفته است.
در محوطه ی کاخها هیچ درختی به چشم نمی خورد. به این دلیل که وقتی درختان رشد می کردند ، بلند و تنومند می شدند و امپراطور دوست نداشت کسی یا چیزی را قوی تر از خود ببیند.
به نظرم می آید زندگی در چنین قصری بدون وجود هیچ درختی، نمی تواند ذره ای
هم لذت بخش باشد حتی اگر بیست هزار نفر در آن کمر به خدمت بسته باشند...
و باز هم به یاد آخرین امپراطور در فیلم می افتم که زمانی آرزو داشت از این شهر بیرون برود اما نمیتوانست ولی سالها بعد که او را از شهر ممنوعه اخراج کردند، گفت حالا دیگر دلم نمیخواهد از اینجا بروم...
پویی آخرین امپراطور چین بعد ازاینکه از تمام عناوین سلطنتی برکنار واز شهر ممنوعه اخراج شد،بعد ازماجراهای بسیارو گذراندن سالهایی در زندان، به عنوان یک شهروند عادی تا پایان عمرش زندگی کرد.
آخرین صحنه ی فیلم به نظر من یکی از جذاب ترین سکانس هاست که پویی که دیگر به عنوان باغبان در باغ گیاه شناسی کار می کند، برای تجدید خاطرات به شهر ممنوعه می آید که درهایش به روی همه باز شده و پسر نگهبان در جلوی تختی که زمانی جایگاه پویی بوده ازپویی میپرسد تو چه کسی هستی؟ و پویی جواب می دهد من امپراطور چین بودم!
و برای اثبات این موضوع از زیر همان جایگاه، جیرجیرکی را که در قوطی قرارداشت و در بچگی همبازیش بود ، بیرون می آورد و به پسر نگهبان میدهد...
هر گوشه ی شهر ممنوعه، لحظاتی از فیلم را برایم تداعی می کند به طوری که احساس می کنم در وسط صحنه ی نمایش قرار دارم.
زمین شهر ممنوعه دارای چهارده یا پانزده لایه است که به صورتی بسیار هوشمندانه چندین لایه از آن به صورت زاویه دار روی هم قرار گرفته اند تا امکان حفر زمین وجود نداشته باشد.
سیصدوهشت عدد ظرف مسی بزرگ هم در کنار اتاقهای چوبی قصر قرار داده اند تا در هنگام آتش سوزی بتوانند آتش را خاموش کنند. درزمستانهای سرد پکن هم افرادی مامور بوده اند تا زیر این ظرفهای مسی آتش روشن کنند تا یخ نبندند.
به این فکر می کنم که شاید اگر در زمان ساخت تخت جمشید هم چنین تمهیداتی انجام داده بودند ، آتشِ سپاه اسکندر آن را از بین نمی برد...
دیواری با ارتفاع ده متر و خندقی با عرض 52 مترهم دورتادور شهر ممنوعه را فرا گرفته است.
برنامه ی بعدی که در روز دوم داشتیم دیدن شوی گلدن ماسک بود که برنامه ای خارج از برنامه های تور بودو بلیط آن را جداگانه خریداری کردیم. گلدن ماسک نمایش موزیکالی است که افسانه ی عشق دو شاهزاده را به زیبایی تمام و بدون کلام روایت می کند.
طراحی صحنه ، لباس و نور نمایش عالی بود. خیلی از قسمتهای استیج در بخشهای مختلف نمایش، به صورت مکانیکی حرکت می کردند.
جالبترین قسمت نمایش سیل و مرگ شاهزاده بود. طراحی و مهار حجم زیادی آب در یک سالن نمایش واقعا جذاب بود.
برنامه های بازدید روز دوممان هم تمام شده بود .
بعد از برگشتن به هتل و کمی استراحت به یاد استادیوم آشیانه ی پرنده افتادیم که با اتوبوس از جلوی آن عبور کرده بودیم و فاصله ی چندانی با هتل نداشت .تصمیم گرفتیم پیاده به آنجا برویم و از محیط اطراف آنجا هم لذت ببریم و شاید رستوران خوبی هم پیدا کنیم. با حدود نیم ساعت پیاده روی از هتل به محوطه ی پارک المپیک رسیدیم که در شب نورپردازی فوق العاده ای داشت. استادیوم آشیانه ی پرنده، نمونه ی برجسته ای از الهامات بشر از طبیعت است.
استادیوم لانه ی پرنده به عنوان استادیوم اصلی بازیهای المپیک سال 2008 پکن توسط تیمی ازمعماران سوییسی و چینی طراحی و در کمتر از پنج سال ساخته شد. و بعد از بازیهای المپیک به عنوان یک جاذبه ی توریستی استفاده می شود. در سال 2022 هم که پکن میزبان بازیهای المپیک زمستانی است ، مسابقات در آشیانه ی پرنده انجام خواهند شد. به این ترتیب پکن اولین شهری است که هم میزبان بازیهای المپیک تابستانی و هم زمستانی خواهد بود.
طراحی این استادیوم بسیار زیبا به شکل آشیانه ی بسیار بزرگی است که برای انسان ساخته شده وبه تعبیر بعضی ها گهواره ایست که انسان را در خود نگه داشته و امید به آینده را تداعی می کند. ظاهر حیرت انگیز آن با قابهای بزرگی از جنس استیل ساخته شده و سقف بالای استادیوم ، با حبابی نیمه شفاف پوشانده شده که همچنان که مانع بارش برف و باران و تابش آفتاب می شود،ولی با این حال نور کافی را به درون استادیوم هدایت می کند که حتی چمنهای زمین استادیوم با همین نور رشد می کنند. به این ترتیب استادیوم آشیانه ی پرنده علاوه بر زیبایی ظاهری فوق العاده،از نظر صرفه جویی در مصرف انرژی نیز یک سازه ی کم نظیر به شمار می آید.
در اطراف پارک المپیک، سازه های زیبای دیگری هم با نورپردازیهای زیبا وجود داشت .
گروههای کوچک و بزرگ در حالیکه هر گروه برای خودش تجهیزات صوتی لازم را داشت، به رقص های سنتی و یا رقص هایی که بیشتر شبیه ورزش ایروبیک بود مشغول بودند.
تعدادی هنرمند خطاط هم با قلم موهایی که با آب خیس شده بود، بر روی سنگفرش خیابان مشغول نوشتن شعر بودند. بدون توجه به اینکه بعد از لحظاتی نوشته هایشان بخار می شود.
از شانس خوبمان با کمک پانتومیم وپرس و جو از چندین نفر، تونستیم رستوران پیتزا هات را پیدا کنیم که اگرچه طعم واقعی پیتزا هات را نداشت ولی نسبت به گزینه های دیگری که برای شام میتوانستیم انتخاب کنیم بسیار عالی بود...
نکته ای که در فضای کلی شهر پکن جالب است اینکه با وجودیکه پکن زمستانهای بسیار سرد و تابستانهای بسیار گرمی دارد ولی شهرداری پکن هزینه ی بسیار زیادی برای سبز بودن جلوه ی شهربه کار میبرد. با توجه به اینکه مساحت پکن شانزده برابر مساحت شهر تهران هست، هزینه و زحمتی که برای نگهداری شمشادهای اطراف خیابانها و پوشاندن آنها با پارچه ی ضخیم در زمستان صرف می شود قابل تصور نیست. البته در بعضی جاها هم گلها و گیاهان و حتی درختان مصنوعی و همینطور دیوارهای پوشیده از چمن پلاستیکی هم به چشم می خورد که ظاهر قشنگی به شهر بدهند. پکن در کل شهر بینهایت تمیزی است .
بازدیدهای روز سوم پکن را با کارخانه ی یشم شروع کردیم. یشم یک سنگ قیمتی است که از نظرچینی ها بسیارخوش یمن است و باعث تقویت قوای جسمانی و شفابخشی می شود.
حتی در گذشته معتقد بودند این سنگ باعث نامیرایی می شود و به همین دلیل در برخی از سلسله های گذشته، شاهان و اشراف چین را در کنار سنگ یشم دفن می کردند تا هم به اعتقاد خودشان مانع از پوسیدگی جسم شوند و هم از شیطان محافظت شوند.
برخلاف تصورم که فکر می کردم سنگ یشم فقط سبز رنگ می باشد، ولی به رنگهای مختلفی موجود است از جمله بنفش کمرنگ و سفید و کرم.
البته تشخیص سنگ یشم واقعی از یشم جعلی کار بسیار مشکلی است و فقط یک جواهر شناس خبره با میکروسکوپ قادر به تشخیص آن است.
همان طور که در ایران، طلا به عنوان کادوی نفیسی هدیه داده می شود، در چین در مناسبتهای مهم به یکدیگر ساخته ای از سنگ یشم هدیه می دهند و ارزش آن را بالاتر از طلا و گوهر می دانند.
ضرب المثلی چینی می گوید: هر چیزی قیمتی دارد ولی ارزش یشم را نمی توان تخمین زد.
جالب اینکه در سنت چینی ها به جای حلقه و انگشتر، النگوی ساخته شده از سنگ یشم، نماد متاهل بودن خانمهاست.
علاوه بر زیور آلات مثل النگو و گردنبند و گوشواره، مجسمه های خیره کننده ای هم از سنگ یشم در این کارخانه تراشیده می شود که قیمت آنها سر به فلک می گذارد.
مجسمه ی شیر هم که به عنوان سمبل قدرت چینی ها که یک گوی در دهان دارد، زیاد دیده می شود. چینی ها معتقدند دست کشیدن به گوی دهان شیر، خوش یمن است و شانس می آورد.
حالت شیرها کاملا غیر تهاجمی است و همانند دیوار بزرگ چین، نشان دهنده ی خلق و خوی آرام و تدافعی چینی هاست که در طول تاریخ همواره مورد تهاجم واقع شده اند.
در میان مجسمه های یشمی، توپ کنده کاری خاصی به نام هپی بال توجه ما را به خود جلب کرد که نمادی از خانواده ی خوشبخت است و از چندین لایه ی تو در تو تشکیل شده است.
چینی ها در المپیک 2008 که میزبان آن بودند، خیلی تیز بینانه سعی کردند که در ساخت مدالهایی که به ورزشکاران هدیه می دهند، از سنگ یشم استفاده کنند و به این ترتیب با معرفی این سنگ به دنیا، صادراتشان چندین برابر شد.
بالاخره نوبت به بازدید شگفت انگیزترین قسمت سفرمان، دیواربزرگ چین رسید که یکی از آرزوهایم بود. برای دیدن دیوارچین، کم کم به سایت بَدلینگ نزدیک می شدیم که دور نمای زیبایی از دیوار بزرگ چین نمایان شد. رویای دیرینه داشت به حقیقت می پیوست!
البته اغراق ها و افسانه های زیادی درباره این ساخته ی عظیم بشری وجود دارد که معروف ترین آنها این است که دیوار چین از ماه دیده می شود که کاملا رد شده است. والبته اینکه بعضی می گویند دیوار چین جزو عجایب هفتگانه دنیاست هم درست نمی باشد. قدمت دیوار بیش از 2300 سال است که در طول زمان تکمیل شده. می گویند طول واقعی دیوار 21166 کیلومتر است ولی اکنون حدود هفت یا هشت هزار کیلومتر آن باقی مانده. برخلاف تصور خیلی ها، دیوار چین مانند یک حلقه نیست که دورتادور چین را گرفته باشد ، بلکه یک دیوار شرقی غربی است که بین چین و مغولستان ساخته شده برای جلوگیری از حمله ی مغولها که البته در نهایت هم مغولها از آن عبور کردند...
جالب اینکه دیوار چین به صورت یک دیوار خطی پیوسته نیست و در جاهایی که کوههای بلند و رودخانه بوده، دیواری وجود ندارد.
چینی ها می گویند کسی که یک قدم بر روی دیوار چین بردارد قهرمان است.
گفته می شود جنس دیواردر مناطقی از آن، ترکیب آجر با آرد برنج است که استحکام آنرا بیشتر می کند.
ارتفاع دیوار در بدلینگ به طور متوسط هفت متر و در بعضی جا ها به چهارده متر هم می رسد، عرض آن هم در قسمت های مختلف متغیر است و در بعضی جا ها تا حدی است که چند ردیف اسب سوار در کنار هم از روی دیوار رد می شوند. هر چند صد متر یک برج دیدبانی دارد که در گذشته برای اعلام خبر حمله ی دشمن به قسمتهای دیگر دیوار، در آنجا آتش روشن می کردند.
قسمت عمده ی دیوار چین را پله ها تشکیل می دهند. ارتفاع و عمق پله ها بستگی به شیب زمین در آن قسمت دارد.
توصیف عظمت این دیوار کار راحتی نیست. اصلا قابل تصور نیست که مصالح را چطور روی شیب های به این تندی بالا آورده اند.
فقط حیف که این موضوع که قبلا جایی خوانده بودم که دیوار چین یک جورهایی قبرستان هزاران هزار کارگر مظلومی است که در اثر ساختن دیوار بزرگ،جانشان را از دست دادند، روی ذهنم سنگینی می کرد و باعث می شد نتوانم تمام و کمال از رسیدن به آرزوی راه رفتن بر روی دیوار بزرگ لذت ببرم.
از همه اینها گذشته نمیتوان انکار کرد دیوار چین عظمتی غیر قابل تصور دارد که تا بر روی آن قرار نگیری و امتداد آن را که مانند اژدهایی در دل کوه پیش رفته، نبینی، باور نمیکنی که این ساخته ی دست بشر چه ابهتی دارد!
ابهتی که شاید مثل خیلی ساخته های دیگر انسان، باعث غروری بی حد می شود که این منم انسان! که چه کارها از من بر می آید!
و دقیقا همینجاست که نگاهی به عظمت طبیعت اطراف دیوار و کوه های سرسبز، وادارت می کند که سر تعظیم و فروتنی در برابر خالق این زیبایی ها فرود آوری.
چرا که عظمت این طبیعت قابل مقایسه با هیچ ساخته ی دست بشری نیست...
دلمان پیش دیوار بزرگ چین جا ماند ولی زمان بیشتری نداشتیم وبعد از یک پله نوردی یک ساعته بر روی دیوار، برای صرف فست فود به همراه گروه، سایت بدلینگ را ترک کردیم.
بعد از آن نوبت به دیدن مراسم چای چینی رسید.
چین زادگاه چای در جهان شناخته شده و فلسفه ی انجام مراسم چای، گسترش صلح و آرامش و احترام است.
مراسم چای که به همراه قدردانی کردن از مادر طبیعت که چای را در اختیار ما قرار داده و بوییدن چای و نوشیدن و لذت بردن از عطر و طعم دل انگیز آن است، در واقع نوعی سبک زندگی است که انتقال آرامش مهمترین رکن آن است.
در طول این مراسم باید عطر چای را استشمام کنید، آنرا به فنجانی دیگر انتقال دهید و بخار آن را احساس کنید و سپس آن را بنوشید و البته طرز به دست گرفتن فنجان برای خانمها و آقایون هم متفاوت است.
مرکزی که ما برای دیدن مراسم چای به آن جا رفتیم تحت نظارت مستقیم دولت بود و احتمال تقلب در آن وجود نداشت.
در این مراسم برخلاف روش دم کردن معمول ما، آب جوش را کمتر از چند ثانیه بر روی برگهای چای می ریختند و با چند بار پروخالی کردن ظرفها، آن را سرو می کردند و میگفتند با طولانی تر قرار گرفتن برگهای چای در آب جوش، خواص آن از بین میرود!
چند نوع مختلف چای معروف چینی را تست کردیم که البته تبلیغی هم برای خرید آنها بود. ولی به خاطر گران بودن چای ها و همینطور قوری ها وفنجانهایی که برای فروش گذاشته بودند، فقط به گرفتن عکس از آنها بسنده کردیم. مرکز طب سنتی بازدید بعدی بود. در آنجا آقای چینی که انگلیسی هم می دانست ، خواص داروها و مُسکن های گیاهی شان را می گفت و با پانتومیم های بامزه ای که برای تبلیغ داروهایشان انجام می داد، سعی در جذب مشتری داشت.
دوستانمان که چند سال پیش به چین رفته بودند میگفتند در مرکز طب سنتی، تعدادی از دکترهایشان با گرفتن نبض و یک سری معاینات ساده، بیماریهایی را تشخیص می دادند که البته خیلی هم دور از ذهن نبوده و برای تشخیص هایشان نسخه هایی تجویز می کردند که قیمت های بالایی هم داشته اند.
فکر می کنم با توجه به اینکه فهمیده اند چقدر ارزش ریال افت پیدا کرده و کمتر کسی حاضر به تهیه ی نسخه های گران قیمت آنهاست، این بخش را حذف کرده بودند!
گشت و گذار در معروفترین خیابان پکن به نام وانگ فوجینگ برنامه ی بعدیمان بود. وانگ فوجینگ خیابانی پیاده رو و توریستی با قدمتی نزدیک به هفتصد سال در منطقه ی قدیمی در قلب پکن قرار گرفته. طول این خیابان کمی کمتر از یک کیلومتر و عرض آن چهل متر است. رفت وآمد ماشینها در آن ممنوع است اما برای توریست ها قطاری در نظر گرفته شده تا بوسیله ی آن جا به جا شوند. ساختمانهایی بسیار قدیمی در این خیابان وجود دارد که به زیبایی بازسازی شده اند و مجسمه های برنزی با طراحی های جالب ، واقعا دیدنی هستند.
در بخش شمالی وانگ فوجینگ، کلیسای قدیمی بزرگی قرار گرفته که هنگام مراسم مذهبی باز می شود ولی محوطه ی بیرونی آن به روی همه باز است.
در وانگ فوجینگ فروشگاههای پوشاک و کیف و کفش با مارکهای معروف جهان و
انواع سوغاتی ها و صنایع دستی وجود دارد.
بازار خوراکی هم حسابی داغ است.از انواع گوشت ها، که البته در هوای گرم پکن در فضای آزاد و خارج از یخچال نگهداری می شوند گرفته تا عقرب و سوسک و رتیل که زنده زنده به سیخ کشیده شده اند، همه را میتوانید در این بازار پیدا کنید.
خوردن حشرات فکرش هم برای ما وحشتناکه اما جالبه بدانید حشرات از لحاظ میزان بالای پروتئین و املاح و با توجه به چربی کمی که دارند، غذایی سالم برای انسان به شمار می آید.
چینی ها یک ضرب المثل دارند که میگه: هر جنبنده ای روی زمین جز ماشین، هر جنبنده ای در هوا جز هواپیما و هر جنبنده ای در دریا جز زیر دریایی قابل خوردنه.
این موضوع دلیل فرهنگی دارد. چون چین سالهای سال درگیر جنگهای بسیار بوده و از لحاظ تامین مواد غذایی به مشکل می خورده، برای همین همه چیز را می خورند.
اما واقعیت این است که این غذاهای نامتعارف خیلی هم غذای هر روز خودشان نیست و بیشترجاذبه ی توریستی به شمار میرود. غذای اصلی آنها بیشتر غذاهای آب پز با نودل و سبزیجات است که معمولا بو و مزه ی خوبی هم ندارند.
علاوه براینها، پای مرغ پخته شده که ظاهری چرب و لزج داشت و بوی بی نهایت بدی هم می داد در هر گوشه ای پیدا می شد که ظاهرا به عنوان میان وعده میل میکنند!
توصیه ی خوبی که لیدرمان گفتند استفاده از سیر به همراه غذاهاست که برای پیشگیری از بیماریهای گوارشی مخصوصا در چنین آب و هوایی مفید است.
همراه داشتن قرص سیر در چنین سفرهایی خیال آدم را تا حدی راحت می کند.
از غذاهای چینی که تا حدی با سلیقه ی ما جور در می آید، میتوان گوشت اردک سرخ شده و همینطور دامپلینگ را نام برد. دامپلینگ غیر از چین درخیلی از کشورهای دیگرآسیای شرقی هم رواج دارد و جزو غذاهای پیچیدنی مثل دلمه است که تنوع زیادی دارد.خمیر آن میتواند سیب زمینی، نان یا آرد برنج باشد که با هر چیزی مثل گوشت یا سبزیجات یا شیرینی پر می شود.
به خاطر اینکه دامپلینگی که با آرد برنج درست میشود ،غذای مورد علاقه ی پاندای کونگ فو کار در انیمیشن جذابش بود، ما هم دستِ رد به سینه اش نزدیم.
از خوراکیهای پر طرفدار در این خیابان میوه های آب نباتی یا تانگولو است که انواع تکه های میوه را با چوب بامبو به سیخ می کشند و سیخ های میوه را داخل شکر آب شده یا شکلات فرو میبرند. بعد از خنک شدن شبیه آب نباتی ست که داخلش میوه هست. ما توت فرنگی را امتحان کردیم و عالی بود.
روز چهارمِ سفر به پکن را با دیدن پارک جهانی که آن هم جزو تورهای اختیاری بود شروع کردیم. بازدید از پارک جهانی پکن مثل سفری یک روزه به دور دنیا بود.
تعداد زیادی از جاذبه های دیدنی مربوط به خیلی از کشورها در پنج قاره ی جهان را می شد یک جا در آن جا دید.
از تخت جمشید گرفته تا تاج محل،برج پیزا، برج ایفل، اهرام مصر، میدان سرخ مسکو، بیگ بن لندن، اسب تروا، اکروپولیس یونان، کلوسئوم رم، برجهای دوقلوی تجارت جهانی،سالن اپرای سیدنی و حتی آبشار نیاگارا و مجسمه ی آزادی و خیلی ساختمانهای دیگر که همگی دورنمای جالبی داشتند ولی بعضی جاها کیفیت ساخت آنها و ظرافت هایی که به نظرم باید بیشتر رعایت می شد ، ما را به یاد تولیدات کُپی شده ی چینی انداخت.
در قسمت اهرام مصر، دیدن دو شتر دوکوهان و سواری کردن با آنها از لذت بخش ترین قسمتهای بازدید بود.مخصوصا اینکه ما تا قبل از این فقط شتر با یک کوهان را از نزدیک دیده بودیم.
شویی از رقصهای محلی ملیت های مختلف به همراه نمایشی از فیل ها نیز در این پارک اجرا می شد که البته بیشتر از جذابیت، دلمان را به درد آورد. در قسمتی از نمایش، فیل بزرگی در حالیکه پاهای عقبش را بالا گرفته بود، همزمان حلقه ای را هم روی خرطومش می چرخاند. خدا میداند فیلهای بیچاره را چه طور با گرسنگی دادن و ضربه های داس بر بدنشان مجبور به انجام این عملیات آکروبات کرده بودند.
بعد از بازدید از پارک جهانی برای پیدا کردن رستورانی که غذای تا حدی قابل قبول داشته باشد به مرکز خرید بزرگی رفتیم که فود کورت بزرگی داشت .
بعد از سفر به چین نظرم کاملا در مورد خرید از چین تغییر کرد. هر چند ما هیچوقت در سفرهایمان وقت زیادی را به خرید اختصاص نمی دهیم ولی چیزی که در نگاه کلی دیده می شد این بود که اجناس بسیار بی کیفیت چینی ، تازه آن هم بعد از مراسم چانه زنی معروف در چین، قیمت قابل قبولی داشتند وگرنه برندهای خوب چینی قیمت های بالایی داشتند و برندهای معروف جهانی که هم دیگر هیچ!
برنامه ی بعدیمان دیدن محله ی قدیمی هوتونگ و دریاچه ی زیبای هوهای بود.
هوتونگ محله ای بسیار قدیمی است که در قسمت تاریخی پکن قرار دارد و از قرنها پیش ، کوچکترین تغییری در ظاهر آن به وجود نیامده. درودیوار خانه ها و ساختمانها ی هوتونگ خاکستری و کاملا تاریخی است. برای درک تاریخ کهن چین حتما باید در کوچه های باریک هوتونگ قدم زد.
هوتونگ به معنی صدای افتادن سطل در چاه آب است!
چاههای زیادی در سطح این شهر قدیمی کنده شده بودند که هنوز هم تعدادی از آنها در هوتونگ باقی مانده. شاید هم به خاطر عرض بسیار کم کوچه ها و گذرگاهها در این منطقه، مردم آن زمان، به آن لقب هوتونگ را داده اند که اشاره ای مستقیم به باریک بودن معابر دارد.
هنوز هم قسمتی از هوتونگ وجود دارد که خانه هایش به همان شکلِ قرنها پیش حفظ شده اند. البته برای اینکه محله، بافت تاریخی خود را حفظ کند، شهرداری پکن قوانین بسیار سفت و سختی را اجرا کرده و به هیچ عنوان اجازه ی هیچ تغییر یا بازسازی در نمای ساختمانها را نمی دهد.
کوچه های باریک هوتونگ در واقع نمودار نوعی زندگی جمعی است که فضایی مشترک برای زندگی فراهم می آورد و آشپزخانه ها و سرویسهای بهداشتی در یک یا چند کوچه به صورت مشترک استفاده میشود .
با دیدن هوتونگ کاملا میتوان حس کرد که تاریخ به عقب برگشته است...
پکن علاوه بر مکانهای تاریخی ، جاذبه های طبیعی بسیار زیبایی هم دارد که دریاچه ی هوهای که به دریاچه ی لوتوس هم معروف است، یکی از دیدنی ترین آنهاست. گلهای نیلوفر آبی بر روی دریاچه و سرسبزی اطراف آن، فضایی سرشار از آرامش و زیبایی را بوجود آورده اند که گشت و گذار در آنجا ساعتها زمان می طلبد.
در پایان روز چهارم سفر به پکن، به خیابان دِ پِلِیس که پر از برند های مختلف بود و همینطورصفحه نمایش بسیار بزرگ و جذابی که در بالای سر خیابان نصب کرده بودند رفتیم. با تاریک شدن هوا ، که اِسکرین را روشن کردند، فضای بسیار زیبایی در خیابان بوجود آمد و باعث شد دلمان را به دریا بزنیم و خوردن غذاهای خیابانی را در زیر نور زیبای آن تجربه کنیم. صدف با پختِ چینی تقریبا مثل جاهای دیگر بود که قبلا امتحان کرده بودم شاید هم کمی خوشمزه تر!مخصوصا همراه با تکه های زنجبیل پخته شده که طبع بسیار سرد صدف را خنثی می کرد.
برای خوردن خرچنگهای قرمز کوچکی که به وفور در دکه هایی که در وسط خیابان می فروختند، جرأت نداشتم مثل خودشان با دست، پوسته ی سفت خرچنگ را جدا کنم به خاطر همین به کمک چاپ استیک یا همان چوبهای غذاخوری معروفشان، قسمت بالای دُم خرچنگ را که گوشتی به نظر میرسید و خیلی هم کوچک بود جدا کردم که مزه ی خوبی هم داشت.
ولی نه صدف نه خرچنگ هیچ کدام ته دلمان راهم نگرفت . شانس آوردیم که علاوه بر غذاهای چینی ، دکه ای پیدا کردیم که در آن فروشنده ی هندی با جوجه کباب تند خوشمزه ای به همراه نان معروف هندیها پذیرایی خوبی ازمون کرد.
صبح روز بعد که روز پنجم سفرمان بود، برای پرواز به شانگهای باید خیلی زود هتل را ترک می کردیم. با هماهنگی هایی که از قبل شده بود، صبحانه را زودتر از ساعت شش خوردیم و به سمت فرودگاه راه افتادیم.
پرواز از پکن به شانگهای دو ساعت و نیم طول می کشد .البته این مسیر1030 کیلومتری را میتوان با قطارهای سریع السیر چین هم که در دنیا بی نظیرند با سرعت 465 کیلومتردر ساعت، درکمتر از پنج ساعت طی کرد.
شانگهای به معنی شهر روی آب ، مشهور به جنگل آسمانخراشها، شهری
پر زرق و برق و دیدنی و لبریز از جمعیت است.
شانگهای که به آن لقب نیویورک شرق را هم داده اند، پل ارتباطی بین چین و جهان و قلب تپنده ی اقتصاد چین است.
در شانگهای سعی شده در کنار زندگی مدرن، سنتهای قدیمی اهالی شانگهای هم حفظ شود.
شانگهای در ساحل دریای چین قرار دارد و به همین خاطر، تابستانهای گرم وبسیار شرجی دارد.
در فرودگاه شانگهای لیدر محلی دیگری به استقبالمان آمد که تقریبا فارسی هم بلد بود. بدون همراهی آیسیس، هماهنگی برنامه ها به این خوبی تقریبا غیرممکن بود.
بعد از رسیدن به هتل و تحویل اتاقها و کمی استراحت ، با تاریک شدن هوا، قرار شد با کشتی در امتداد منطقه ی باند بر روی رودخانه ی هوانگ پو که اصلی ترین رودخانه ی شانگهای است به دیدن شهربرویم. نورپردازیهای ساختمانهای غول آسای شانگهای در شب به راستی خیره کننده بود و به هر طرف نگاه می کردی ساختمانی بسیار مدرن و بلند دیده می شد.جنگل آسمانخراشها لقب بسیار خوبی برای این شهر است. نکته ی باور نکردنی این است که همه ی اینها در کمتر ازسه
دهه ساخته شده اند.
در قسمتی از شانگهای که قبلا مستعمره ی فرانسه بوده، ساختمانهایی به سبک ساختمانهای پاریس ساخته شده اند که این منطقه به نام پاریس کوچولو معروف و در شب فوق العاده دلفریب است.
برج مروارید شرق یا همان برج تلویزیونی هم چراغهایش مدام تغییر رنگ می دادند. تعداد زیادی قایق در رودخانه در رفت و آمد بودندو آنها هم چراغانی شده بودند.
برای روز دوم سفر به شاتگهای برنامه های زیادی داشتیم.
قرار بود اول به دیدن برج تلویزیونی شانگهای برویم. برج مروارید شرق که از خیره کننده ترین جاذبه های شانگهای است از سه گوی اصلی تشکیل شده که قسمتهای مختلف برج را از هم جدا می کند. البته در کل یازده گوی در این برج قرار دارد که هر چه به بالای برج نزدیکتر می شوند اندازه ی گوی ها هم کوچک و کوچکتر می شود.
این برج، پنجمین برج مخابراتی دنیاست و بعد از آن برج میلاد خودمان قرار دارد.
گوی بزرگ پایینی در ارتفاع 90 متری سطح زمین ، گوی وسطی در 267 متری و گوی بالایی در ارتفاع 350 متری قرار دارد.
با آسانسور پر سرعتی به طبقه ای که گوی وسطی در آن قرار داشت رفتیم.
قسمت هیجان انگیز این بود که قسمتی از دور تا دورِ کف ِگوی دوم ، شیشه ای بود و می توانستیم در حالی که زمین را از این ارتفاع زیر پایمان می بینیم روی آن راه برویم و عکسهای قشنگی بگیریم. برخلاف آنچه فکر می کردم اصلا کار وحشتناکی نبود.
در عکسهایی که قبلا دیده بودم، قسمتی از کوهستان تیان من در شهر جانگ جیا جیه با مناظر طبیعی بینهایت رویایی ،در ارتفاع دوهزار متری بوسیله ی یک گذرگاه شیشه ای قابل عبور است که همیشه دلم می خواست اینکار را تجربه کنم. با راه رفتن بر روی کف شیشه ایِ گوی برج مروارید، آرزوی رفتن به کوهستان تیان من که به کوهستان آواتارهم معروف است، دوباره در دلم زنده شد.
حالا به خوبی متوجه واژه ی گردشگری در ارتفاع می شوم که چند سالی است سرمایه گذارهای چینی برای جذب توریست ، شروع به توسعه ی جاذبه های گردشگری کرده اند که همه در یک ویژگی مشترکند: همه در نقاط مرتفع ساخته شده اند و سعی در القای حس هیجان و ترس دارند...
بعد از آن به دیدن موزه ی تاریخ شانگهای رفتیم که در طبقه ی همکف برج قرار دارد و شامل هزاران اثر تاریخی و مجسمه های مومی و ماکت هایی از سازه های معماری و بازگو کننده ی تاریخ شهر است. کارخانه ی ابریشم مقصد بعدیمان بود.
سالهای سال چینی ها تنها صادر کنندگان ابریشم خام و پارچه های ابریشمی بوده اند. یکی از معروفترین مسیرهایی که تجارت این کالا را از طریق آن انجام می دادند ، راه ابریشم نام داشت که از ایران نیز عبور می کرد.
چینی ها درآمد سرشاری از صادرات ابریشم به کشورهای بزرگی مثل ایران، هند و روم بدست آوردند. ارزش ابریشم تا حدی بود که آن را هم وزن طلا قیمت گذاری می کردند.
ماجرای کشف ابریشم هم داستان جالبی دارد که البته چندین روایت در مورد آن وجود دارد.
به یکی از این روایتها، روزی ملکه سی لینگ شی که بسیار باهوش و مقتدر بوده، در باغ زیبای قصر مشغول نوشیدن چای بود که ناگهان پیله ی سفیدی از روی برگ درخت توت به درون فنجان او افتاد. ملکه سعی کرد پیله را به سرعت خارج کند اما چون چای داغ بود، اینکار کمی طول کشید و هنگامی که توانست آنرا با دست بگیرد متوجه شد که رشته های بسیار ظریفی از پیله در فنجان ایجاد شده.
ملکه آنها را اینطور شاعرانه توصیف کرده: رشته هایی مانند باد، مانند نور و مانند یخ. یعنی ابریشم.
ابریشم ملکه را به فکر بافت پارچه ای ظریف انداخت که بتواند از آن لباس زیبایی برای امپراطور بسازد. لباسی که در هیچ کجای دنیا مانند آن پیدا نشود. به این ترتیب پرورش کرم های ابریشم بر روی درخت های توت باغ و تهیه ی ابریشم از آنها در قصر شروع شد و صنعت گرانبهای تولید ابریشم پایه گذاری شد و ملکه سی لینگ شی الهه کرم های ابریشم لقب گرفت.
تا حدود سه هزار سال نحوه پرورش کرم ها و تهیه ابریشم از پیله ی آنها مانند رازی در دربار چین باقی ماند و برملا کردن این راز مجازات مرگ داشت.
تا اینکه به روایتی یکی از شاهزاده های چینی با یک شاهزاده ی هندی ازدواج کرد و برای اثبات وفاداریش چند تخم کرم ابریشم را در لابه لای موهای خود پنهان کرد و به هند آورد و به این صورت راز تولید ابریشم برملا شد.
البته روایات دیگری هم وجود دارد که ژاپنی ها جزو اولین کسانی بودند که به این راز پی بردند و بعد از آن هنرِ به دست آوردن ابریشم در تمام جهان شناخته شد. امروزه ابریشم ایتالیایی به لحاظ زیبایی و کیفیت ، بهترین نوع ابریشم در جهان است.
مراحل تولید آن که در کارخانه ی ابریشم توضیح دادند به این صورت است که بعد از اینکه کرم ابریشم حدود پانصد تخم بر روی برگ درخت توت می گذارد،بعد از ده روز لارو کرم ابریشم از آن تخم ها بیرون می آید و از برگهای توت تغذیه و رشد می کند. بعد از حدود یک ماه، کرم ابریشم شروع به ریسیدن پیله در اطراف خودش می کند. در طول سه شبانه روز به طور پیوسته مایعی را ازغده ای در دهانش ترشح میکند که به محض بیرون آمدن سفت می شود.
کرم تا دو سه روز بعد از تشکیل پیله تبدیل به شفیره می شود و در آن وقت پیله ها را درون آب جوش می اندازند و شفیره ها از بین می روند. در داخل بعضی پیله ها یک کرم و در داخل بعضی دو کرم قرار گرفته اند.
پیله هایی که از یک کرم تشکیل می شوند سر و ته مشخص دارند و در بافت پارچه از آنها استفاده می شود. در حالی که پیله هایی که دو کرم دارند مثل یک کلاف سر در گم هستند و از آنها برای تهیه ی بالش و پتو استفاده می کنند.
پیله ها را در آب گرم می اندازند و به وسیله ی ماشین های مخصوصی باز می کنند و بهم می ریسند و نخ ابریشمی به دست می آید.
از شفیره ی کرم ابریشم هم برای تهیه ی مواد دارویی و آرایشی استفاده می کنند.
به طور متوسط برای تهیه ی یک کیلو ابریشم خام 4500 پیله لازم است و هر پیله می تواند تا هزار متر نخ تولید کند!
اگر با چشم خودمان ندیده بودیم باور نمی کردیم که چه طور بعد از در آوردن شفیره ها از پیله های دوتایی و کشش پیله بوسیله ی دستگاههای ساده ی مخصوصی، آنها تبدیل به پتو یا بالش می شوند. خودمان هم اینکار را تجربه کردیم.
اطراف پیله های خیس خورده را که روی دستگاه ساده ای به آن چند مرحله کشش داده بودند، همگی با هم روی یک میز بزرگ مربع شکل از جهات مختلف می کشیدیم تا کلاف ابریشم به شکل میز در بیاید و با قرار دادن لایه های مختلف روی هم، پتو با وزنهای مختلف درست می شود که بسته به وزن آن قیمتهای متفاوتی داشت.
لباسها و روتختی های ابریشمی در این کارخانه، که از پارچه با تاروپود در هم تنیده شده ی ابریشم تولید شده بودند قیمتهای بسیار نجومی داشتند ولی قیمت پتوها و بالش ها به نسبت قابل قبول تر بود.
از آنجا که تجربه ی بسیار خوب لیدرمان را در سالیان سال استفاده از این پتوها و بالش ها شنیده بودیم، تعدادی خریداری کردیم.
هنگام تحویل بالش ها و پتوها، چون حجم بسیار زیادی را می گرفتند، آنها را در بسته بندیهای کیف مانندی وکیوم کردند که جای بسیار کمی را بگیرد تا در موقع پرواز راحت باشیم.
بازدید بعدی باغ یو (یویوآن) بود.
باغ یو یکی از زیباترین باغهایی است که تا حالا دیده بودم. معماری خاص و سبک هنری باغ یو بسیار چشم نواز بود.
این باغ هدیه ای از طرف یک افسر عالی رتبه ی دولتی به والدینش برای قدرشناسی از آنان و رضایت و خوشحالی آنان است. یو هم به همین معنی است و مسلما هر کسی در این باغ میتواند لحظات شادی را با رضایت بگذراند.
البته در طول سالیان سال به خاطر خرابی هایی که بلایای طبیعی یا جنگها ،مخصوصا جنگ های تریاک( که بعدازآن یکی از ننگین ترین قراردادهای بین انگلیس و چین اتفاق افتاد که به موجب آن قرارداد، تجارت تریاک آزاد شد وانگلیسی ها در ازای خرید چای از چین، به آنها تریاک می دادند) ، برسر آن آورده بودند چندین باربازسازی در آن انجام گرفته.
آلاچیقها ،صخره ها با اندازه ها و شکلهای متفاوت در میان سرسبزی و استخرهای پر از ماهی های قرمز بزرگ که طولشان از نیم متر هم بیشتر است ، جذابیت خاصی دارند.
بازار یویوان در قسمت جنوبی باغ یو، بازاری بسیار سرزنده و دیدنی ست که با قدم زدن در آن ، انگار به صد سال پیش سفر کرده اید.
بازار یویوان پر است از سوغاتی های ریز و درشت که برای خریدشان نباید چانه زدن را فراموش کنید و همینطور خوراکی های متنوع چینی و حتی فست فود.
از بازار یویوان به سمت خیابان نانجینگ حرکت کردیم که معروفترین و لوکس ترین خیابان پیاده روی شانگهای است و قدم زدن در آن بدون قصد خرید هم لذتبخش است. نانجینگ به عنوان طولانی ترین پیاده راه خرید دنیا، دنیایی است از لوازم الکترونیکی و دیجیتال تا پوشاک و کیف و کفش و غذاهای اصیل چینی . با اینکه بیشتر فروشگاهها برندهای معروف هستند و بسیار گران، ولی کسانی که اهل خرید باشند با صرف زمان کافی، حتما چیزهای مناسبی هم برای خرید پیدا می کنند.
روز بعد وقت آزاد بود و برنامه ای با تور نداشتیم .از قبل از سفر در مورد شهر هانگزو زیاد شنیده بودم وخیلی
دوست داشتم سری هم به آنجا بزنیم. به عنوان تور اختیاری، تور رفتن به هانگزو را تهیه کردیم و صبح زود با اتوبوس به سمت آنجا راه افتادیم. هانگزو 180 کیلومتر با شانگهای فاصله دارد و در دلتای وسیع رودخانه ی یانگ تسه قرار گرفته. قدمت شهر هانگزو به هزاران سال می رسد. هانگزو پر از مزارع سرسبز چای هم هست و به خاطر وجود دریاچه ی غربی( وِست لِیک) سرسبزی و هوای بی نظیری دارد. هانگزو زمانی پایتخت امپراطوری چین و بعد از آن مهمترین تفریحگاه امپراطوران پکنی بوده.
می گویند زنان هانگزو بسیار زیبا هستند و برای همین امپراطوربرای انتخاب همسر به هانگزو می رفته. با وجود قدمت بسیار زیاد این شهر، در دودهه ی گذشته که توجه زیادی به بازسازی و زیبا سازی شهرهای چین شده، هانگزو هم که از مهمترین شهرهایشان است دستخوش تغییرات زیادی شده و توانسته اند به خاطر آب و هوا و سرسبزی اش تا حدی آن را به سبک سنگاپور که از نظر طبیعت و همینطور اصول شهرسازی در دنیا بی نظیر است ، نزدیک کنند.
خیابانهایی که به گفته ی لیدرمان در کمتر از یکی دوماه، چنان ساخته می شوند که گویی چندین و چند سال است که وجود داشته اند. حتی درختان بزرگ و سرسبز را از جاهای دیگر به این خیابانها منتقل کرده اند طوریکه اگر کسی نداند برایش باور کردنی نیست که اینها از اول اینجا نبوده اند. برای حفاظت از درختان هم تا وقتی که ریشه شان حسابی در خاک محکم شود، با چند چوب گارد محکمی اطراف آن درست می کنند.
با قایق به وسط دریاچه ی زیبای وِست رفتیم. می گویند طلوع و غروب خورشید در این دریاچه رویایی است و الهام بخش نقاشان بسیاری بوده. گلهای نیلوفر آبی در اطراف آن زیبایی بی حدی به آن داده اند. وسعت دریاچه شش کیلومتر مربع است و توسط تپه ها و معابد قدیمی و تعداد زیادی گذرگاه و جزیره های مصنوعی احاطه شده است که در پس هر کدام افسانه های زیبایی نهفته است مثل افسانه ی جنگ بین اژدهای یشمی و ققنوس طلایی ، همین طورافسانه ی مار بانوی سفید، که با جستجو در اینترنت میتوانید از خواندنشان لذت ببرید.
پل شکسته هم که در بیشتر داستانها و افسانه های چینی در روایت عاشقی ها جایگاه خاصی دارد در این دریاچه واقع شده.
اگر پشت اسکناس یک یوانی را ببینید طرح سه پاگودای درون دریاچه ی وست هانگزو را نشان می دهد که ما سوار بر قایق از نزدیک پاگوداها را دیدیم. پاگودا از بناهای مذهبی بوداییان است.
در پانزدهم اگوست هر سال،وقتی ماه کامل در آسمان دیده می شود، مردم قایق کرایه می کنند و به این محل می آیند و در پاگوداها شمع روشن می کنند تا شاهد 33 ماه کامل باشند. یک ماه در آسمان است وانعکاس آن می شود دوماه.از طرفی هر یک از این سه پاگودا پنج سوراخ دارد که با هم میشود پانزده تا و با انعکاسشان در آب می شود سی تا که با دو تا ماه قبلی میشود32 تا. قلبِ فردی را هم که شاهد این ماجراست یکی در نظر می گیرند و بنابراین 33 ماه کامل را مردم در یک شب درک می کنند. برای همین عدد 33 برای بوداییان عددی مقدس است.
جالب است بدانید اولین بار مارکوپولو از زیباییهای بی همتای این شهر که به شهر ابریشم معروف است تعریف کرده و آنجا را شهر بهشتی وزیباترین شهر دنیا توصیف کرده. چای لانگ جینگ یا همان چای اژدهای هانگزو هم بسیار معروف است که قدیمی ترین و محبوبترین چای در چین است.
بعد از قدم زدن در پارک ملی هانگزو و مبهوت شدن از زیبایی های غیر قابل توصیفش، برای دیدن شوی سلسله ی سونگ به شهرکی رفتیم که در هر گوشه ی آن رقص و موسیقی و نمایش و حتی مراسم آب بازی برپا بود.
هانگزو پایتخت سلسله ی سونگ بوده وبه خاطر تاریخ کهن این شهر، افسانه های زیادی در آن شکل گرفته. در این نمایشِ واقعا بی نظیر، افسانه ها وتاریخ وطبیعت وداستان
عاشقی پیشینیانشان را با زیبایی وصف نشدنی بدون هیچ کلامی روایت می کنند.
نمایشی فوق العاده که نظیر آن را در هیچ جا ندیده بودم و با اختلاف بسیارزیاد از تمام نمایشهایی که دیده بودم جذاب تر بود...
یک روز، فرصت بینهایت کمی برای لذت بردن از زیبایی
های هانگزو بود.
ولی طبق معمول دلم را به آرزوی سفری دوباره ، البته درهوایی مناسب تر، خوش می کنم.
نزدیک نیمه شب بود که از هانگزو به شانگهای برگشتیم. چون روز بعد هم روز آزاد بود و برنامه ی گروهی نداشتیم، بعد از یک خواب کافی تصمیم گرفتیم از بین چند گزینه ای که برای گذراندن روز چهارم در شانگهای داشتیم ، گزینه ی مناسبی را انتخاب کنیم.
یکی از انتخابها رفتن به دیزنی لند شانگهای بود که تعریف بسیاری از آن شنیده بودیم ولی با توجه به تعطیلی مدارس و شلوغ بودن آنجا و گرمای هوا و اینکه باید مدت زیادی را در صف بازیها می گذراندیم ، با انتخاب این گزینه احتمالا خیلی بیشتر از لذت بردن، اذیت میشدیم و خستگی برایمان می ماند. جای شکرش بود که بچه ها هم اصرار زیادی نکردند.
یکی دیگر از گزینه ها هم موزه ی مادام توسوی شانگهای بود که در چند کشور دیگر هم وجود دارد و تقریبا همه شبیه هم هستند.
باغ وحش شانگهای هم گزینه ی دیگری بود که فقط دیدن پانداهایش برایمان جدید و جالب بود که آنهم به خاطر احتمال اینکه پانداهای تنبل در ساعتی که ما به آنجا میرسیم خواب باشند، از لیست انتخاب حذف شد.
بنابراین با خیال راحت ، موزه ی علوم و تکنولوژی را انتخاب کردیم که مخصوصا برای بچه ها جذابیت زیادی دارد.
با اطلاعاتی که از لیدرمان گرفته بودیم و نقشه ی متروی شانگهای در دست، با یکبار عوض کردن خط مترو خودمان را به موزه رساندیم. این موزه که در قسمت پودانگ شانگهای قرار گرفته، برای هر سلیقه ای چیزهای دیدنی دارد.
ساختمان موزه با معماری مدرن وفوق العاده زیبایش از همان اول مجذوبمان کرد.
دخترم عاشق قسمت حیات وحش و طبیعت شده بود و از دیدن جانوران قاره های مختلف در محیطی که شبیه محیط واقعی زندگیشان بود ، سیر نمی شد.
در نگاه اول فکر کردیم جانوران طبیعی و تاکسیدرمی شده اند ولی بعد متوجه شدیم همه ی آنها را مصنوعی درست کرده اند.
باور کردنی نبود که با چه مهارتی و چقدر هنرمندانه جانوران را اینقدر به حالت و اندازه ی طبیعی ساخته اند.!
میتوان گفت چینی ها خدای کپی کردن بر روی زمین هستند.
پسرم هم جذب قسمتهای دیگری مثل بخش فضا نوردی و ماهواره ها و ارتباطات و رباتیک شده بود.
خوشحال از اینکه برنامه ی خوبی در این روز ریخته بودیم روزچهارم شانگهای را هم سپری کردیم.
در راه برگشت به هتل، دیدن روش سنتی و ساده ای که شهرداری شانگهای برای از بین بردن پشه ها و مگس ها ، که در آب و هوای گرم و شرجی تابستان های شانگهای اصلا هم دور از انتظار نیست، خیلی جالب بود و چقدر هم خوب جواب داده بود!
سبدهای توری استوانه ای شکلی که انتهای آن سوراخی بود بر روی پایه هایی در باغچه های اطراف پیاده روی هتل ، که یکی از مهمترین دانشگاههای شانگهای هم در آن خیابان قرار داشت، به چشم می خوردند. زیر سبدها ظرفی قرار داده بودند که هر روز صبح آنها را پر از مایع بسیار بدبویی می کردند که احتمالا برای حشرات غذای بسیار جذابی بوده و برای خوردن آن به سمت ظرف می آمدند و در سبد توری گیر می افتادند. هر روز صبح سبدها را از حشراتی که گیر افتاده بودند، خالی می کردند و تا صبح روز بعد، سبدها پر از حشرات جدیدی بود که گیر افتاده بودند.
با اینکه بوی ظرف غذای حشرات ، کمی آزار دهنده بود ولی به نظرم روش بسیار جالب و ساده ای برای از بین بردن پشه و مگس بود.
روز بعد ، آخرین روز سفرمان بود و شب به سمت تهران پرواز می کردیم. اتاقها را باید قبل از ظهر تحویل می دادیم . برای اینکه نهایت استفاده را از وقتمان ببریم، تصمیم گرفتیم به جوجیاجیائو که به ونیز شانگهای معروف است و قدمتی بیشتر از 1700 سال دارد، برویم.
در این دهکده ی آبی باستانی ،که طبیعت زیبایی دارد و در فاصله ی 47 کیلومتری شانگهای واقع شده، برخلاف شانگهای ِ مدرن و پر زرق و برق، آرامش و سکون عجیبی حکمفرماست.
جوجیاجیائو دهکده ای زیبا با تعداد زیادی پل سنگی بر روی آبراههاست و درست مثل ونیز در ایتالیا، برای رفت و آمد در آن از قایق استفاده می کنند. چند دقیقه قایق سواری با وجود گرم و شرجی بودن هوا، و گشت و گذار بر روی پل های قدیمی سنگی و بعد خوردن بستنی وتماشای زندگی روزانه ای که در دهکده جاریست، لطف فراموش نشدنی داشت...
در راه برگشت از جوجیاجیائو به سمت فرودگاه شانگهای ، دورنمای فوق العاده ای از آسمانخراشها و پل های چند طبقه و اعجاب انگیزِ شانگهای به چشمم می خورد که باعث می شد در حیرتی شگرف بمانم که چطور ممکن است در کمتر از چند دهه به چنین سازندگی و پیشرفتی برسند؟!!!
اولین بار که شروع به نوشتن سفرنامه هایم کردم ، هدفم ثبت اطلاعات و خاطرات سفرها برای بچه ها بود که بعدها که بزرگتر شدند با مرورآنها، خاطره ی این سفرها برایشان زنده شود. ولی حالا فکر می کنم با نوشتن این سفرنامه ها و فکر کردن درباره شان، دور نمایی از یک جهان بینی تازه می بینم که حتی تصور درکش هم، برای خودم بی اندازه هیجان انگیز و لذتبخش است.
امیدوارم همه مان با دیدن زیباییهای جهان هستی و باور اینکه خودمان هم جزئی از این آفرینش بی نقص هستیم ، نهایت تلاشمان را برای استفاده و درک درست نعمتها و فرصت هایی که آفریدگار بی همتا در اختیارمان قرار داده به کار ببریم.
سفرهای شاد بسیاری برایتان آرزو می کنم.
دوست فاینداتور، نظر شما با موفقیت ثبت شد.
(پس از تایید، نمایش داده می شود.)