سفرنامه قشم | تجربیات و خاطرات سفر
۱۴۰۱/۰۴/۱۷در این صفحه 2 سفرنامه قشم را در اختیار شما قرار می دهیم که توسط دو فرد مختلف نوشته شده اند. همراه فاینداتور باشید تا قشم را از دریچه دید 2 نفر ببینیم.
سفرنامه اول قشم
تقریبا یک سالی از سفر ما به قشم می گذره و نزدیک بود این سفر هم مثل خیلی سفرهای دیگه ای که سفرنامه شون به موقع نوشته نشد، بی سفرنامه بمونه. صد البته که تمام خاطراتش در قلب ما ثبت شده، می ماند. چون سفر به قشم یک جورایی سفری به اعماق درونمان بود. با ماجرای سفر من به قشم همراه شوید. در چند روز گذشته، به لطف یکی از دوستان بسیار خوبم که به کشور عزیزمان ایران علاقمند است و تلاش برای معرفی محصولات سالم و ارگانیک ایرانی و حمایت از تولیدکنندگان آنها، از بزرگترین دغدغه های زندگی اوست، کریستالهای بسیار زیبای نمک طبی کمیابی از معادن سمنان به دستم رسید و ناگهان به یاد غار نمکدان قشم افتادم که نمک آن جا هم شهرت جهانی دارد. فکر کردم با نوشتن سفرنامه قشم و معرفی این غار، ادایِ دِینی هر چند ناچیز، در حد توان خودم به این قسمت از خاک ایران عزیزم داشته باشم.
چون زمان کوتاهی برای این سفر داشتیم، تصمیم گرفتیم با نهایت استفاده از وقت و با هواپیما خود را به این جزیره بکر و دیدنی قشم برسانیم. گرمای قشم در اواخر آبان ماه مطبوع و قابل تحمل بود. با توصیه آژانس مسافرتی، هتلی را انتخاب کردیم که واقع در مرکز شهر و بسیار نزدیک به بازار قدیمی بود. البته هتلهایی با امکانات بیشتر نیز در قشم وجود دارد ولی خارج از شهر واقع شده اند.
با توجه به محدودیت زمانی و طبق رسم همیشگی ما در سفر، تصمیم داشتیم وقت را صرف خرید نکنیم ، البته غیر از خریدهای بومی که باعث رونق اقتصاد هر منطقه ای می شود. هر چند که هدف اصلی خیلی از مسافران قشم، خرید کردن مخصوصا خرید وسایل برقی و پوشاک از بازار درگهان است.
فرود هواپیما در قشم
نزدیک غروب، بعد از یک ساعت و پنجاه دقیقه پرواز، به قشم رسیدیم. بعد از رسیدن به هتل و تحویل گرفتن اتاقهایمان، برای دیدن مرکز شهر به راه افتادیم.
بعد از گشتی در بازار قدیمی که بسیار به هتل نزدیک بود و پرس و جو برای پیدا کردن بهترین فلافلی آن محل، دید کلی نسبت به شهر پیدا کردیم. برایم بسیار جالب بود که با اینکه قشم و کیش هر دو در نزدیکی هم در خلیج فارس قرار دارند ولی چقدر با هم متفاوتند.
با توجهات و سرمایه گذاری هایی که مخصوصا در سالهای اخیر در کیش انجام گرفته، جزیره کیش به یکی از مدرن ترین و شیک ترین مناطق توریستی ایران تبدیل شد ولی جزیره قشم از این نظر، کاملا در نقطه مقابل آن قرار دارد و با وجود برخی پاساژها و مراکز خرید جدیدی که در آن وجود دارد، در کل بافت سنتی و بومی خود را کاملا حفظ کرده است، اگرچه که جاذبه های طبیعی و جغرافیایی قشم بسیار بیشتر است.
صبح روز بعد با هماهنگی لیدر و به همراه چند مسافر دیگر، برای دیدن دلفین ها در نزدیکی جزیره هنگام، سوار قایق شدیم. به قسمتی از دریا رسیدیم که با تجربه قایقرانان، دلفین ها بیشتر به آنجا می آمدند و با خاموش کردن موتور قایق، در سکوت منتظر رسیدن دلفین ها شدیم. بعد از حدود بیست دقیقه انتظار، تماشای شیرجه دلفین های باهوش در فاصله بسیار نزدیک با قایق، همه ما مخصوصا بچه ها را خیلی هیجان زده کرد. خیلی شانس آوردیم که موفق به دیدنشان شدیم و این شروع عالی و به یاد ماندنی این سفر بود.
سواحل و دلفین های قشم
تماشای بازیگوشی و شیرجه های کمانی و آزادانه دلفینها، در محیط طبیعی زندگیشان، بی نهایت لذت بخش تر از نمایش هایی است که این روزها در دلفیناریوم ها انجام می شود و با گرسنگی دادن و شرطی کردن حیوانات بی گناه، آنها را مجبور به حرکات نمایشی می کنند.
توقف کوتاهی بر روی ماسه های درخشان جزیره هنگام داشتیم هم به یادماندنی بود و درخشش ساحل این منطقه به دلیل وجود نوعی کانی براق در بین ماسه ها بود که حس بسیار خوبی می داد. در میان جزیره های خلیج فارس، هرمز به داشتن خاک سرخ مشهور است ولی این نوع خاک در قسمتهایی از جزیره هنگام نیز پیدا می شود و به گِلک معروفند. این خاکها خوراکی هستند و مردم محلی از این خاک سرخ مانند ادویه برای پختن غذاها و همینطور درست کردن مربا استفاده میکنند. از خاک سرخ جزیره در صنعت سنگهای تزیینی برای ساخت ساختمان ها همینطور در ساخت و ساز اسکله هم استفاده می شود.
راهنماها تاکید بسیار بر روی این موضوع داشت که خارج کردن حتی یک صدف و یا حتی کمی خاک و کلا جداسازی و برداشتن اجزای طبیعت، از اکوسیستم جزیره می تواند آسیب برای محیط زیست به دنبال داشته باشد. در آن صورت طولی نمی کشد که آن منطقه از شکل طبیعی خود خارج و تخریب می شود.
ولی چند فروشگاه ساحلی که زیورآلاتی از جنس صدف و مروارید و چیزهایی از این قبیل می فروختند، وجود داشت که خرید از آنها علاوه بر کمک به اقتصاد بومی، خالی از لطف هم نبود.
بازدید از روستای غیل
فرصتی برای گردش در روستای غیل در جزیره هنگام نداشتیم اما لیدرمان توضیح داد که در نزدیکی این روستا در جزیره هنگام، سنگهایی قرار دارد که شبیه انسان هستند و افسانه جالبی با خود دارند.
"به روایت بومیان محل، سنگها متعلق به مادر و دختری هستند که هنگام فرار از دست زورگویان قدیم، دست به دعا برداشتند و خداوند برای نجاتشان
آنها را تبدیل به سنگ کرد!"
پرتغالیها در دوره صفویه و انگلیس ها در دوره قاجار، این جزیره را اشغال کردند، تا اینکه رضا شاه تصمیم به کوتاه کردن دست متجاوزان از خاک هنگام گرفت و هنگام مستقلا جزو ایران شد.
جنگل حرا
بازدید بعدی ما از جنگلهای حَرا بود. جنگل های شگفت انگیزی که درون آب شور ریشه دارند و در تمام فصول سال سرسبزند. این جنگلها در واقع معرف اکوسیستمی خاص در مناطق استوایی هستند. سازش این گیاه با آب شور و شرایط نامناسب، از آن یک گیاه استثنایی ساخته است. نام علمی این درختان، اَوی سینا مارینا (Avicennia marina)، منسوب به ابوعلی سینا دانشمند ایرانی است.
ویژگی جالب این درختان این است که در طی میلیونها سال، سازگاری خوبی با آب شور پیدا کرده اند و در واقع مانند یک کارخانه آب شیرین کن طبیعی، آب دریا را جذب و نمک آن را دفع می کنند. ناخدای باتجربه ای که ما را به وسط جنگل های حرا برد، نهایت سعی خود را در شناساندن محیط و به جا گذاشتن خاطرات خوش از سفر برای ما انجام داد و در قسمتی که تشخیص داد شاخه های درختان به اندازه کافی محکم هستند، قایق را نگه داشت و کمک کرد بالا رفتن از شاخه های درختان را در وسط آب تجربه کنیم. تجربه ای بسیار به یاد ماندنی!
ولی پیدا شدن سروکله خرچنگ های کوچک بر روی شاخه ها، با وجود اطمینان دادن ناخدا که بی آزار هستند، باعث شدند که زود به داخل قایق برگردیم.
برای ناهار به یکی از خانه های محلی که در روستایی در نزدیکی قشم بود رفتیم.
طعم غذاهای محلی قشم
خوراک کوسه و هشت پا و میگوهای ریزی که با ادویه ای مخصوص پخته شده بودند، به همراه پلو و سالاد و بعد از آن، ارده و خرما به همراه چای، برای خنثی کردن طبع سرد غذاهای دریایی، بینهایت دلچسب بود. صفای خانه بومی و مهمان نوازی گرم اهالی خانه تمام خستگی را از یادمان برد. وقتی از خانم خانه و دخترهایش که صورتشان را با بُرقِع پوشانده بودند، درباره نحوه طبخ غذایشان پرسیدیم، با خوشرویی و بهطور مفصل جوابمان را دادند. کلی دلمان سوخت که چرا به جای هتل، یکی از این خانه های محلی را برای اقامت انتخاب نکرده بودیم. چرا که با توجه به پذیرایی و کیفیت خوب غذا در قبال قیمتی که از ما دریافت کردند واقعا باورنکردنی بود.
بعد از کمی استراحت به سمت مقصد بعدی که دره ستارگان بود حرکت کردیم.
دره ستارگان قشم
دره ستارگان یکی از مهمترین جاذبه های طبیعی قشم است. اهالی منطقه معتقدند هنگامی که ستارگان با زمین برخورد کرده اند، خاک این منطقه بالا آمده و بعد از آن، مناطقی که بالا آمده بودند، به همان شکلی که بوده اند خشک شده اند و این ستون های کوتاه و بلند را به وجود آورده اند. به خاطر شکل خاص ستونها، وزش باد در بین ستونها، ایجاد سروصدایی ترسناک می کند و بومی ها معتقدند این صدای جن ها و ارواح سرگردانی است که در منطقه حضور دارند. به همین دلیل بومی ها در هنگام شب و تاریکی هوا، دره ستارگان را ترک می کنند. دره ستارگان از فرسایش خاک، ماسه و سنگ به وجود آمده و بیش از دو میلیون سال قدمت دارد.
دره ستارگان به عنوان بخشی از ژئو پارک قشم جزو آثار طبیعی جزیره در سازمان یونسکو به ثبت رسیده است. با راه رفتن بدون کفش و صندل بر روی خاک نرم دره، که البته گهگاهی هم تکه های نوک تیز سنگ در آن وسط پایمان را می خراشید، کاملا می توانستیم پیوند و اتصال خود را به این طبیعت خاص و بی نظیر احساس کنیم. حس فوق العاده ای که با بودن در این فضا به ما دست داده بود، فراموش نشدنی است.
مقصد بعدی، جزایر زیبای ناز قشم
جزایر ناز ، دو جزیره نزدیک بهم هستند که کمی از ساحل فاصله دارند و موقع جزر یعنی پایین رفتن آب، به ساحل وصل می شوند و موقع مد یعنی بالا آمدن آب، از ساحل جدا می شوند. احتمالا نامگذاری این دو جزیره هم برای این است که هر روز دریا باید نازشان را بکشد تا از زیر آب بیرون بیایند!
به همین خاطر، برای رفتن به جزایر ناز، باید زمان جزر و مد را در نظر گرفت و فاصله زمانی سه چهار ساعته ای را برای رفتن و برگشتن از این جزایر در اختیار داریم. با توجه به گردشی بودن زمان جزر و مد دریا، زمان دقیق آن را می توان از جدول های دریانوردی متوجه شد و یا از ناخدایان ماهر محلی جویا شد.
چون در صورت توجه نکردن به ساعت جزر و مد، ممکن است تا روز بعد و پایین آمدن دوباره آب، در جزیره ها گیر بیفتیم. قدم زدن و جالب تر از آن شتر سواری در وسط آب های خلیج فارس، مثل رویایی است که در جزایر ناز حقیقت پیدا می کند.
در جزایر ناز باید برای چند دقیقه هم که شده کفش و جورابها را از پا بکنید و پاهایتان را به آب بزنید و نرمی شن ها و نوازش های آب را حس کنید، البته باید مواظب توتیاهای بنفش و سیاه رنگی که در گوشه گوشه جزایر همراه با پایین رفتن آب بر روی ماسه ها باقی می مانند و تیغ های تیز و گزنده شان باشید. چون خارهای توتیای دریایی به سرعت در پوست فرو رفته و می شکنند و گاهی موجب عفونت و دردسرهای زیاد می شود. از ماندن در جزایر ناز سیر نشدیم ولی برای دیدن غارهای خُربَس به راه افتادیم، به امید اینکه قبل از تاریک شدن کامل هوا به آنجا برسیم.
غار خربس در جزیره قشم
در دل ارتفاعات روستای خُربس، آثاری از معماری راز آلود صخره ای وجود دارد که به عقیده برخی از محققان، به خاطر قرار گرفتن بر روی بلندی و روزنه هایی که رو به شمال و جنوب وجود دارند، نیایشگاه پیروان مهرپرستی و برای ستودن الهه میترا بوده است. این غار باستانی، گوشه ای از تاریخ این مرز و بوم کهن را بازگو می کند. گفته می شود قدمت غار خُربس به دوره مادها می رسد. این غارها با وجود مجموعه اتاقهای متعدد و راهروها و تالارها، نشانگر حضور آدمیان از دوره های کهن در این جزیره هستند.
پیداست که دست آدمیان به مرور زمان و برای کاربردهای گوناگون، شکل این غارها را دگرگون کرده و مناسب نیازهای خودش در آورده است. حتی اگر این غارها، پرستشگاه و مکانی برای نگهداری استخوانهای مردگان که در آیین زرتشت مرسوم بوده (استودان یا استخوان دان) نباشد، به طور مسلم پناهگاههایی بوده برای مردم بی دفاع در روزگار دور، تا به هنگام خطر بتوانند در امان باشند.
دیدن غارهای تودرتو و رمزآلود خُربَس و تصور رفت و آمد مردمان کهن و نیاکانمان در این غار، ما را در خیالمان به قرنها پیش و خلسه ای دلچسب برد. آسمان صاف و پر ستاره ای که در تاریکی شب از درون روزنه های غار دیده می شد، بی نظیر و به یاد ماندنی بود. در راه برگشت به هتل، به این فکر می کردم که برخلاف سرعت زندگی در تهران و شهرهای بزرگ، هر لحظه ی بودن در این جزیره و در این فضا، چقدر حس آرامش عجیبی به وجودمان می دهد.
کاش می شد باز هم به اینجا بیاییم...
غار نمکدان قشم
غار نمکدان و تنگه چاهکوه جزو برنامه های تور ما نبود ولی به هیچ عنوان حاضر نبودم حالا که تا قشم آمده ایم از دیدنشان صرف نظر کنم. با هماهنگی که لیدر ما با یکی از بستگانش انجام داد، قرار شد فردا صبح زود برای دیدن غار نمکدان و تنگه چاهکوه دنبال ما بیایند. برای رسیدن به کوه نمکی قشم که غار نمکدان در آن قرار دارد، باید حدود 90 کیلومتر جاده ی خاکی نسبتا مناسبی را پشت سر بگذارید. این غار که در غربی ترین قسمت ساحل جنوبی جزیره قرار دارد، به عنوان بزرگترین غار نمکی جهان شناخته شده و طول آن بیشتر از شش کیلومتر است. جاده ای که برای رسیدن به غار ، بدون هیچ نشانی از آدمیزاد، از آن عبور کردیم، به قدری خلوت بود که فکر می کردم اگر زمانی کسی در این جاده احتیاج به کمک پیدا کند یا ماشین مشکلی پیدا کند، چه می شود؟؟؟
از یک طرف افسوس خوردم که چرا چنین پدیده طبیعی شگفت انگیزی اینقدر مهجور مانده ولی از طرفی هم خوشحال بودم چون اگر امکان رسیدن به غار برای همه خیلی راحت باشد، احتمالا چیزی از آن باقی نمی ماند. گنبد نمکی و غار نمکدان قشم، یکی از بهترین انواع نمک جهان را دارد و از آن برای مصارف پزشکی بسیار استفاده می شود.
منیزیم موجود در ترکیب نمک های این غار، باعث شده علاوه بر درمان بیماری های تنفسی، به عنوان نمک طبی مورد استفاده ورزشکاران در سراسر دنیا قرار بگیرد. به اتاقک نگهبانی که در قسمت ورودی مجموعه ی حفاظت شده غار بود، رسیدیم. در آنجا به همراه راهنمای با معلومات و با مرامِ خاصِ اهالی جنوب، که در کنار نگهبان حضور داشت، پیاده به سمت دهانه غار راه افتادیم. حدود 2 کیلومتری را در دامنه کوه و در بین صخره ها باید می پیمودیم. چند تا غار نمکی کوچک دیگر هم در دل این کوه مخروطی قرار دارند ولی بزرگترین آنها، همان غار نمکدان معروف است.
جلوی دهانه یکی از این غارهای کوچک، راهنمای ما مشغول گشتن بین سنگ ها و صخره ها شد. به بچه ها می گفت چون تا اینجای مسیر را خیلی خوب آمده اید، می خواهم جایزه ای به شما بدهم.
بالاخره بعد از دقایقی جستجو، با خوشحالی دو تکه سنگ پیدا کرد که داخل آنها کریستال های فلزی مکعبی شکلی به رنگ زرد طلایی کدر وجود داشت و با کمک تکه سنگ تیزی، کریستال های فلزی را از داخل سنگ جدا کرد.
راهنمایمان گفت این سنگ زیبا با تراش صیقلی منحصر بفردش که مانند تکه ای الماس فلزی است، "پیریت" نام دارد و به آن "طلای ابلهان" هم می گویند.
چون در گذشته که نمی دانستند این سنگ، ترکیب گوگرد داری از آهن است، تصور می کردند این کریستال ها طلا هستند و خیلی ها هم به خاطر رقابت و جنگ بر سر بدست آوردن این سنگ ها، جانشان را از دست داده اند. پیریت (Pyrite) در زبان یونانی به معنی آتش است چون اگر با فولاد به آن ضربه بزنند، گوگرد موجود در آن، جرقه می زند. برخلاف طلا که خاصیت چکش خواری بالایی دارد، پیریت بسیار شکننده است.
کسانی که به خواص سنگ ها معتقدند، می گویند پیریت به قوه درک کمک کرده و انرژی های منفی را دور می کند. به عقیده آنها چون هر دو انرژی خاک و آتش درون پیریت وجود دارد، خاصیت فوق العاده ای در فعال سازی چاکرای اول یا همان چاکرای ریشه دارد. کمی جلوتر به دهانه غار نمکدان اصلی رسیدیم. وارد غار که شدیم با زیبایی خیره کننده ای مواجه شدیم که نمونه اش را ندیده بودم.
دست هنرمندانه طبیعت، با ترکیب سنگ و نمک، قندیل های بی نهایت زیبایی را به وجود آورده بود. به هر طرف که نگاه می کردیم، طرح هایی منحصر بفرد از استلاگتیت ها و استلاگمیت های نمکی می دیدیم. در کف غار هم مثل رودی بسیار کوچک، آب نمک جریان داشت. خوب شد که به توصیه راهنمایمان، چراغ قوه و هِد لایت همراهمان آورده بودیم. چون کمی دورتر از دهانه غار، هیچ نوری برای دیدن این همه شگفتی وجود نداشت.
برای رفتن به قسمت های دورتر غار، باید با وسایل ایمنی مخصوص و با همراهی گروه حرفه ای غار نوردی و در جاهایی با سینه خیز رفتن، مسیر را ادامه می دادیم. ولی همان تالارهای ابتدای غار نیز به اندازه ی کافی حیرت انگیز و دیدنی بودند. تا تجربه اش نکنید، متوجه نخواهید شد که در این غار، نَفَس تان چقدر راحت و سبک در ریه هایتان جریان می یابد.
به پیشنهاد راهنما، روی نمک های کف غار نشستیم و سعی کردیم لحظاتی را در آرامش و سکوت مطلق، انرژی عجیبی را که در فضا کاملا حس می شد، در وجودمان ذخیره کنیم. دلم می خواست ساعتی طولانی در همان حال باقی بمانم ولی خنده ها و شیطنت بچه ها که از نشستن و بی حرکت بودن، خسته شده بودند، سکوت غار را شکست و ما را از آن حال بیرون آورد.
هر چند کوتاه، ولی تجربه ای به معنای واقعی خاص و به یاد ماندنی بود...
راهنما می گفت جزو قوانین است که اجازه بیرون بردن نمک از غار را به بازدیدکنندگان نمی دهند و می گفت حق بهره برداری از این معدن نمک بی نظیر در انحصار شرکت هایی است که قسمت عمده نمک را به خارج از ایران صادر می کنند و در آنجا با بسته بندی های شیک و با قیمت های بسیار بالا در تمام دنیا پخش می کنند.
با تمام احترامی که همیشه به این گونه قوانین در جهت حفظ محیط زیست می گذارم، ولی چون فهمیدم خودمان از این نعمت، سهم زیادی نداریم، نتوانستم در برابر میل به برداشتنِ قندیل نمکیِ شکسته کوچکی که بر زمین غار افتاده بود، مقاومت کنم و به عنوان یادگاری بی نهایت ارزشمند آن را برداشتم، بگذریم از اینکه چقدر مواظبش بودم تا سالم به مقصد برسد و هر لحظه با دیدنش به یاد انرژی فوق العاده ای که در فضای غار موج می زد، می افتم.
هزاران افسوس که ارزش این غار نمک بی نظیر در مملکت خودمان درست شناخته نشده و به جای اینکه هموطنان خود بتوانند از این معادن که هدیه خدا به سرزمین مان است، استفاده کنند، آن را به خارج از ایران صادر می کنند.
از غار که بیرون می آمدیم، گروهی بازدید کننده را با وسایل ایمنی کامل دیدیم که چند توریست خارجی هم در بینشان بودند...
تنگه چاهکوه قشم
به سمت تنگه چاهکوه براه افتادیم. 20 کیلومتری را با ماشین در جاده ی خاکی پیمودیم تا به مقصد رسیدیم. تنگه چاهکوه یکی از اسرارآمیزترین مناطق جزیره است که در دل رشته کوه های سنگی بخش جنوبی زاگرس در شمال غربی جزیره در هفتاد کیلومتری شهر قشم در کنار روستای چاهو قرار گرفته است.
خیلی خدا را شکر کردم که با وجود گرمای هوا و آفتاب، بچه ها هم برای رفتن علاقمند بودند و مسیر طولانی را که باید پیاده به سمت تنگه چاهکوه می پیمودیم، بدون ناراحتی همراهی کردند. دو دره عمود بر هم، نمای بسیار دیدنی از حفره ها و تندیس های طبیعی را ایجاد کرده اند که چشم هر بیننده ای را مبهوت خود می کند.
باران های سیلابی و حرکت هنرمندانه باد و آب در بین سنگها و فرسایش آنها در طول زمان، باعث به وجود آمدن اشکال هندسی بسیار زیبایی شده اند. علت اصلی به وجود آمدن این تنگه، شکستگی یک تاقدیس بزرگ است که احتمالا در پیدایش گنبدهای نمکی هم نقش داشته اند.
در ابتدای تنگه، دیوارها عریض ترند اما هر چه به سمت انتهای آن می رویم، فاصله دیوارها از هم کمتر و شیب دره بیشتر می شود، تا جایی که فاصله دیوارها به کمتر از نیم متر می رسد و برای عبور از قسمت های باریکتر تنگه، مهارت اولیه ای در سنگ نوردی لازم است. راهنماهای بومی کمک خوبی برایمان بودند.
با خیره شدن به حفره ها و شیارهای زیبا و عمیقی که در این تنگه بوجود آمده اند، می توان هر کدام را به چیزی تشبیه کرد، مثل نیم رخ انسان و استخوان.
به این فکر می کنم که این همه شگفتی و زیبایی، در شب تاریک که سکوت و تاریکی همه جا را فرا می گیرد، چقدر ممکن است ترسناک باشد ...
این تنگه از سالها پیش از نظر ذخیره آب برای ساکنان جزیره مهم بوده است. تنگه چاهکوه که از دیرباز برای بومیان، محلی مقدس بوده، با سخاوت بسیار، آب شیرین باران را در میان چاهکهای طبیعی خود ذخیره می کرده و مردم می توانستند در ماه هایی که بارندگی وجود نداشته، از آن استفاده کنند. بومیان منطقه هم از زمان های بسیار قدیم، چهار چاه دست ساز در ابتدای تنگه حفر کرده اند که آب باران را در آنها ذخیره می کردند و بر سر یکی از این چاه ها، سطلی را با طناب به داخل چاه انداخته بودند و یکی از بومیان که با لباس محلی، نقش راهنما را در آنجا به عهده داشت، کمک کرد تا خودمان از چاه آب بکشیم. با وجود تردید برای نوشیدن آب چاه، آن را چشیدیم و بی نهایت هم گوارا بود.
طبقه ها ولایه های دره ی چاهکوه به دلیل فرسایش زیاد، بسیار شکننده هستند و حتی ممکن است با وجود ظاهر مقاوم، کاملا فرسوده و تو خالی باشند. بنابراین باید احتیاط کرد. پوشش گیاهی این منطقه متناسب با آب و هوای بیابانی، استوایی و بیشتر از نوع درختچه های پراکنده و استپی است. آرامش فوق العاده ای که حضور در این دره به انسان می دهد، وصف نشدنی است. برای ناهار باز هم به سمت اقامتگاه محلی روز گذشته به راه افتادیم. به قدری از خوراک کوسه و هشت پا و میگو لذت برده بودیم که دوباره همان را سفارش دادیم. بعد از کمی استراحت و خرید ادویه مخصوص ِ خوراک میگو از خانم صاحبخانه، به سمت هتل به راه افتادیم.
کارگاه لنج سازی گوران قشم
در مسیر برگشت ما به قشم، به دیدن کارگاه لنج سازی گوران رفتیم. لنج چند صد تنی بسیار بزرگی، نیمه کاره، در وسط کارگاه به چشم می خورد. به نظرم مثل غول بزرگی بود که کم کم در حال متولد شدن است ... متاسفانه در سالهای اخیر، به علت رکود اقتصادی، صنعت لنج سازی هم مثل خیلی صنایع دیگر از رونق افتاده و معلوم نیست متولد شدن ِغول بزرگ ِ وسط کارگاه، چقدر دیگر زمان می برد. به جز یک نگهبان، هیچ کس دیگری در کارگاه دیده نمی شد. نکته جالب در ساخت این لنج ها که تماما از چوب ساخته می شوند این است که هیچ نقشه سه بعدی و کامپیوتری برای ساخت آن وجود ندارد و چنین سازه عظیمی فقط با نقشه ای که در ذهن استادکار وجود دارد، ساخته می شود.
لنج به عنوان یکی از بزرگ ترین صنایع دستی جهان به شمار می رود و دانش ساخت آن از پدر به پسر، نسل های زیادی به ارث رسیده است. چند قبرستان بی نام و نشان هزارساله ای در کنار کارگاه لنج سازی به چشم می خورد که تن خسته خیلی از دریانوردان این روستا را به آغوش کشید است. جنگل درختان حرا که در نزدیکی روستای گوران قرار دارد، نقش موج شکن طبیعی را دارد و فضای خوبی را برای توقف لنج ها ایجاد کرده اند.
نگهبان به راننده همراهمان توضیح می دهد که تقریبا همه ی لنج سازها یا ماهیگیر شده اند و یا نجار. دیگر هیچ کس سفارش ساخت لنج نمی دهد و فقط گاهی آن هم به ندرت، سفارش تعمیرات بر روی لنج های قدیمی دارند. قیمت یک لنج معمولی ممکن است به دو میلیارد تومان هم برسد و عمر مفید آن هم بیشتر از صد سال!
ولی الان اگر کسی لنج بخواهد، به دنبال لنج فایبر گلاس می رود که هم ارزانتر است هم سریع تر ساخته می شود و برای هیچ کس هم اهمیت ندارد که در صورت غرق شدن، زیستگاه آبزیان را نابود می کند و ماهی ها را فراری می دهد، در صورتی که لنج های چوبی حتی اگر هم زمانی غرق شوند، تبدیل به محلی برای زندگی صدف ها و جلبک ها می شوند. برای هیچ کس هم اهمیت ندارد که کار با فایبر گلاس، ریه کارگران را بیمار می کند و برای هیچ کس هم اهمیت ندارد که لنج سازی با چوب، یک هنر باستانی است که رو به انقراض می رود!
واقعا نمی دانم چرا برای هیچ کس هم، اهمیت ندارد که مردمان صبور و مهربانِ قشم، حق زندگی خیلی بهتری را دارند ...
به امید آن روز که همه هموطنانم، با آسایش کامل، در هر نقطه ایران زیبا و پر از شگفتی مان زندگی کنند. آمین
سفرنامه دوم قشم زیبا
سفر به قشم جز آرزوهای بچگی من بود. همیشه دوست داشتم به جای مسافرت به شمال ایران، برای یک بار هم که شده سفری به جنوب داشته باشم. حالا فرصت خوبی برایم پیش آمده تا با تور قشم بتوانم یکی از آرزوهای کودکی ام را محقق کنم. اگر شما هم مثل من دوست دارید به قشم سفر کنید تا انتهای این سفرنامه همراهم باشید.
تجربه سفر به قشم
برای سفر به قشم هیجان زیادی داشتم. چندبار فرصت سفر کردن به کیش و قشم برایم محقق شده بود اما پیش خودم فکر می کردم که باید سفری سختی باشد. من همیشه به سفرهای کوتاه عادت داشتم. سفرهایی چند روزه که نزدیک به محل زندگیم یعنی شهر تهران باشد. چند روز پیش بود که دوستانم به من پیشنهاد دادند تا به قشم سفر کنیم. ما گروهی بودیم که سالها مسافرتی گروهی را با هم تجربه کرده بودیم. پس از بابت همراهانم نگران نبودم. سرانجام روز حرکت ما فرا رسید و ما ساعت 6 صبح به سمت فرودگاه حرکت کردیم.
خرید تور قشم و آغاز سفر
سفر ما همزمان با شلوغی های اسفند ماه و تکاپوی های قبل عید نوروز بود. به توصیه آژانس مسافرتی تور قشم مورد نظرمان را انتخاب کردیم. همه ما معتقد بودیم که باید هتل یا محل اقامت مان در مکان مناسبی از جزیره باشد تا بتوانیم دسترسی خوبی با دیدینهای قشم داشته باشیم. تصمیم همه اعضای گروه بر این بود که تا حد امکان از فرصت سفرمان استفاده کنیم و زمان کافی برای بازدید از جاذبه های گردشگری قشم را داشته باشیم. قرار بود سفر ما چهار روزه باشد پس باید در این 3 روز تمام زیبایی های این جزیره را می دیدیم تا حسرت سفر به دلمان نماند. ما دو گزینه پیش رو داشتیم که یکی اقامت در هتلهای قشم بود و دیگری اقامت در خانه های بومگردی. چون سفر اولی بود که به قشم می رفتیم به اتفاق دوستانمان یکی از خانه های بومگردی قشم را انتخاب کردیم. این اقامتگاه بومگردی که ما انتخاب کردیم، از خانه های قدیمی قشم بود که متعلق به خانواده یک ناخدا بود. اهالی خانه برای جذب گردشگر و کسب درآمد خانه خودشان را بازسازی کردند که برای ما بسیار جالب بود.
تا رسیدن به مقصدمان اتفاقات جالبی در مسیر افتاد. با هم قرارهای جالبی گذاشتیم مثل آنکه تصمیم گرفتیم فقط از مردم محلی خرید کنیم و اگر قصد داشتیم سوغاتی تهیه کنیم، از کالاهای تولید ایران باشد و از صنایع دستی مردم جزیره استفاده کنیم. بهترین مکان برای خرید سوغاتی در قشم بازار درگهان و غرفه های صنایع دستی مردم محلی بود که با قیمت مناسب عرضه می شدند.
تفاوت جزیره کیش و قشم
قبلتر از دوستان شنیده بودم که هر کدام از جزایر جنوبی ایران آداب و رسوم مخصوص خودشان را دارد به طوریکه یک جزیره بافت شهری پیدا کرده و در مقابل آن جزیره ی دیگر بافت سنتی و بومی خودش را دارد. این تفاوت در مقایسه جزیره کیش و قشم به چشم میخورد. در حالی که جزیره کیش به یکی از مدرنترین و شیک ترین مناطق توریستی ایران تبدیل شده است، جزیره ی قشم بیشتر بافت محلی و توسعه نیافته دارد و مردم آن با سنت های خود زندگی میکنند. من فکر میکنم پتانسیل های گردشگری جزیره قشم و جاذبه های گردشگری آن بیشتر از جزیره کیش است که میتواند فرصت خوبی برای طبیعت گردان باشد. خوشبختانه در چند سال اخیر مردم قشم دست به کار شدند و با بازسازی مکانهای اقامتی و جاذبه های گردشگری محل زندگیشان گردشگران بسیاری را برای سفر به قشم ترغیب کردند.
سفر به قشم | روز اول
اولین روز سفرمان به بازدید از جزیره هنگام اختصاص داشت. جزیره هنگام مانند لارک، دو جزیره جدا از قشم هستند که جز مناطق دیدنی این منطقه محسوب میشوند. برای بازدید از هنگام نیاز بود تا با قایق های محلی به جزیره برسیم. مهمترین اتفاقی که انتظارش را میکشیدیم، بازدید از دلفین های خلیج فارس بود. شنیده بودیم که اگر شرایط و زمان مناسب باشد میتوانیم حرکت دسته جمعی دلفین را تماشا کنیم. یکی از دوستانمان که عکاس حرفهای بود، با تجهیزات کامل از قبیل دوربین فیلم برداری و عکاسی برای تماشای دلفین ها آمده بود. زمان موعود فرا رسید و همه ما هیجان داشتیم تا دلفین ها را تماشا کنیم. برای چند لحظه سکوت خاصی بر منطقه حاکم بود و جز صدای حرکت دلفینها در آب هیچ صدایی به گوش نمی رسید.
بعد از دیدن دلفین ها زیبا نوبت به دیگر جذابیت های جزیره هنگام رسیده بود. همانطور که شما هم میدانید جزیره هنگام پاتوق خوبی برای جانورشناسان، عکاسان و طبیعتگردان میباشد چون به غیر از دلفینها میتوانید آهو که در زبان محلی به آنها جبیر می گفتند و خاردم مصری یا همان آفتابپرست خودمان را مشاهده کنید.
در مسیر حرکتمان به سمت جزیره هنگام یک کشتی قدیمی را مشاهده کردیم. از لیدرمان پرسیدیم که آیا این همان کشتی پرتغالی ها هست؟ او پاسخ داد که بله این کشتی متعلق به نیروی دریایی پرتغال بود که در ساحل جزیره به گِل نشست. لیدرمان گفت که جزیره در گذشته توسط پرتغالیها (دورهی صفویه) و انگلیسها (دوره ی قاجار) اشغال شده بود تا زمانی که رضاشاه توانست جزیره هنگام را از انگلیسها پس بگیرد.
همه ما اینقدر هیجان داشتیم و غرق زیبایی های اطرافمان بودیم که گذر زمان را فراموش کردیم. چون نزدیک ظهر شده بود و همه گشنه بودیم به همراه راهنمای تورمان به یکی از خانه های محلی جزیره هنگام رفتیم. افراد خانه به محض ورود ما خوشآمدگویی گرمی داشتند و لیست غذاهای امروزشان را به ما ارائه دادند. ما که نمیتوانستیم از بین غذاهای خوشمزه یکی را انتخاب کنیم، تصمیم گرفتیم که از هر کدام یکی از غذاها را سفارش دهیم تا بتوانیم طعم های بیشتری را بچشیم. من ترجیح دادم که یک ماهی سفارش دهم که متاسفانه به خاطر خوش ذوقی دوستانم مقدار کمی ماهی به من رسید. پس از خوردن غذا کمی در خانه محلی استراحت کردیم و به گپ و گفت با اهالی خانه پرداختیم. داستان ها و خاطراتشان از مسافرانی که به جزیره آمده بودند، خیلی شنیدنی بود. مدتی که استراحت کردیم، به سمت غرفه های صنایع دستی جزیره هنگام رفتیم. زنان و مردان محلی هنرهای دستی خودشان را با قیمت مناسب میفروختند. من هم چند زیر لیوانی از جنس صدف و آویز کلید صدف را به عنوان سوغاتی خریدم.
خاک سرخ جزیره هنگام | روز اول
همانطور که شما هم میدانید در خلیج فارس دو جزیره هرمز و هنگام به دلیل داشتن خاک سرخ معروف هستند. هرمز به داشتن خاک سرخ مشهور است ولی این نوع خاک در قسمتهایی از جزیره ی هنگام نیز پیدا میشود که مردم محلی به آن گِلک میگویند. خاک های سرخ جزیره هرمز و هنگام را میتوانیم جز عجیب ترین خاکها خوراکی جهان بدانیم. مردم محلی از خاک سرخ مانند ادویه برای پختن غذاها یا درست کردن مربا، ترشی و سس استفاده میکنند. تورلیدر ما گفت که مردم محلی هنگام و هرمز یک نوع خوراکی به نام سوراغ درست میکنند که ادویه های مختلفی از جمله خاک سرخ به آن میزنند. البته این تنها گوشه ای از ویژگی های خاک سرخ می باشد. از خاک سرخ جزیره در صنعت سنگهای تزیینی، مواد آرایشی، سنگ های ساختمانی و ساخت و ساز اسکله استفاده میشود. یکی از افسوس های ما این بود که متوجه شدیم بیشترین خریدار خاک سرخ ایران کشورهای اروپایی و عربی هستند. آنها این خاک را از ما میگیرند و در قالب تولیدات صنعتی با قیمت بیشتر به کشور میفروشند. همزمان با ورود ما به جزیره گروه های دیگری از گردشگران حضور داشتند. ما مشغول عکس گرفتن بودیم که دیدیم یکی از مسافران مشغول جمع کردن خاک و صدف میباشد. خیلی جالب بود که تمام اعضای و گردشگران به اتفاق به او تذکر دادند تا به محیط طبیعی آسیب نزند. ما معتقد هستیم که با وجود اینکه معدن خاک سرخ در جزیره وجود دارد اما بهتر است ما به عنوان گردشگر مسئولانه رفتار کنیم و حتی یک صدف و یک مشت خاک هم جابه جا نکنیم.
روستای غیل در جزیره هنگام
شاید شما هم مثل ما وقتی نام روستا غیل را شنیده باشید، تصور کنید که جمعیت زیادی در روستا ساکن است. نکته جالب توجه در مورد روستای غیل این میباشد که ساکنان جزیره تنها دو نفر هستند. آقای هنگام زاده و همسرش ۳۰ سال است که به تنهایی در روستای غیل جزیره هنگام زندگی میکنند. آنها میگویند که زمانی جمعیت فراوانی در روستا زندگی میکردند که به خاطر مشکلات مالی روستا را ترک کردند. او میگفت آرزوی تمام اهالی این بود که بتوانند روستا را به رونق خوبی برسانند اما شرایط فراهم نشد. آقای هنگام زاده گفت که در حال حاضر تمامی 9 فرزند او در شهرهای دیگر و یا در جزیره قشم زندگی میکنند. مشغول گپ و گفت با آقای هنگام زاده بودیم که پس از خواندن یک آهنگ محلی، داستانی افسانه ای درباره روستا را برایمان تعریف کرد. او گفت که اجدادشان درباره سنگ های جزیره که شبیه انسان هستند، داستان های مختلفی برایشان تعریف کرده اند. یکی از داستان ها ماجرای مربوط به سنگ شدن مادر و دختر در حال فرار بود. او گفت که سنگها متعلق به مادر و دختری هستند که هنگام فرار از دست زورگویان قدیم، دست به دعا برداشتند و خداوند برای نجاتشان آنها را تبدیل به سنگ کرد! بعد از دورهمی صمیمی با آقای هنگام زاده به سمت مقصد بعدی سفرمان رفتیم.
بازدید از جنگل حرا
جنگلهای حَرا مقصد بعدی سفر ما در روز اول بود. جنگل های شگفت انگیزی که درون آب شور ریشه دارند و در تمام فصول سال سرسبزند. این جنگلها در واقع معرف اکوسیستمی خاص در مناطق استوایی هستد. سازش این گیاه با آب شور و شرایط نامناسب باعث شده است تا درختان و گیاهان این جنگل استثنایی باشند. اَوی سینا مارینا (Avicennia marina) نام علمی درختان است که منسوب به ابوعلی سینا دانشمند ایرانی میباشد. ویژگی جالب درختان جنگل حرا این میباشد که در طی میلیونها سال، سازگاری خوبی با آب شور پیدا کرده اند و در واقع مانند یک کارخانه آب شیرینکن طبیعی هستند که آب شور دریا را جذب کرده و نمک آن را دفع میکنند. با گروه هماهنگ کردیم و پس از صحبت با ناخدای محلی قایق کرایه کردیم تا بتوانیم قسمت های مختلف جنگل حرا را از نزدیک ببینیم. قایقران با ناخدای ما با وجود آنکه جوان بود، اطلاعات خوبی درباره جنگل های حرا میداد. او به ما گفت که بعضی از گردشگران بدون توجه به ظرفیت درختان، از آنها بالا می روند و به داخل آب می افتند و یا خبر ندارند که روی درختان جانورانی آبزی وجود دارند. یکی از خاطرات جالبش را برایمان تعریف کرد. گفت روزی با دو زن و شوهر جوان برای بازدید از جنگل حرا آمده بود. آن دو نفر اصرار میکردند که میخواهند از درخت بالا بروند و هر چه من گفتم فایده نداشت. در نهایت هر دو به داخل آب افتادند و جالبتر این بود که هر دو شنا بلد نبودند. پس از بازدید از جنگل حرا به اقامتگاه مان برگشتیم.
طعم غذاهای محلی قشم
وقتی برای شام به اقامتگاه مان برگشتیم، صاحب خانه برای ما انواع غذاهای محلی آماده کرده بود. غذای اصلی ماهی کبابی و تنوری بود که در کنار آن ریبون (نوعی برنج ترکیبی)، هواری، ترشه انبه، برنج دیشو، عنکاس (نوعی ماهی) و نان توموشی تهیه شده بود. ما از میهماننوازی صاحب خانه تشکر کنیم و دور هم غذاهای خوشمزه را خوردیم. من فکر میکنم علت آنکه طعم غذاها برای ما دلچسب بود این میباشد که آشپز (مادر خانه) با عشق و محبت مادرانهاش تمام غذاها را برای ما آماده کرده بود. بعد از غذا نیز برای ما ارده و خرما و چای آوردند تا طبع سرد غذاهای دریایی را خنثی کند. ما از اینکه به هتل نرفته بودیم احساس رضایت داشتیم چون هم توانستیم با اهالی خانواده ناخدا آشنا شویم و با هزینه بسیار ناچیز پذیرایی بسیار عالی از ما میشد که گاهی با هتل ها برابری میکرد.
دره ستارگان قشم | روز دوم
روز دوم سفر ما شروع شده بود. برنامه امروز ما بازدید از جاذبه های گردشگری قشم بود. اولین مکانی که برای بازدید از آن رفتیم دره ستارگان Stars Valley بود. همیشه آرزو داشتم این دره را از نزدیک ببینم. وقتی به محل رسیدیم و صخره های زیبا که گاهی عجیب هم بودند پیش روی من قرار داشت. من هرگز تصور نمیکردم که از دیدن صخره های سنگی این قدر شگفت زده شوم. دره ی ستارگان یکی از مهمترین جاذبه های طبیعی قشم است. دره ی ستارگان از فرسایش خاک، ماسه و سنگ بوجود آمده و بیش از دو میلیون سال قدمت دارد. این دره به عنوان بخشی از ژئو پارک قشم (آثار طبیعی جزیره قشم) در سازمان یونسکو به ثبت رسیده است. اهالی منطقه معتقدند هنگامی که ستارگان با زمین برخورد کردهاند، خاک منطقه بالا آمد و بعد از آن مناطقی ایجاد شده در اثر برخورد ستارگان، به همان شکل خشک شدند که امروز این ستون های کوتاه و بلند را بوجود آوردهاند. به خاطر شکل خاص ستونها و وزش باد، صدای ترسناک بین صخره ها ایجاد میشود که بومیها معتقدند این صدای جنها و ارواح سرگردانی است که در منطقه حضور دارند. به همین دلیل بومیها در هنگام شب و تاریکی هوا، دره ی ستارگان را ترک میکنند.
جزایر ناز قشم | روز دوم
بعد از دره ستارگان به جزایر ناز رسیدیم. جزایر ناز، دو جزیره ی نزدیک بهم هستند که کمی از ساحل فاصله دارند و موقع جزر یعنی پایین رفتن آب، به ساحل وصل میشوند و موقع مَد یعنی بالا آمدن آب، از ساحل جدا میشوند. به همین دلیل مردم محلی نام جزایر ناز را بر روی آنها گذاشتند. به طور تقریبی تنها سه چهار ساعت برای رفتن و برگشتن از این جزایر فرصت دارید. برای خود من جالب بود که مردم قدیمی ساعت نداشتند پس چطور این زمان را تخمین می زدند. یکی از افراد محلی که در ساحل جزیره حضور داشت میگفت گاهی اوقات به جای ساعت مچی و یا گوشی، ما از چوب و نور خورشید برای تخمین زمان استفاده میکنیم. او میگفت پدرش یک چوب بلند به زمین میزد و مقدار بالا آمدن آب را از روی خوب تشخیص میداد. البته گردشگران میتوانند زمان جزر و مَد را از ناخداهای با تجربه و یا جدول دریانوردی بدست می آورند. وقتی به جزایز ناز رسیدیم به طور هماهنگ کفش ها و جوراب هایمان را دَر آوردیم تا با پای برهنه بتوانیم مستقیم بر روی شن های نرم و آب قدم بگذاریم. مشغول راه رفتن و عکس گرفتن بودیم که تورلیدر ما هشدار داد مراقب توتیای دریایی یا جوجه تیغی دریایی باشیم. توتیا دریایی بنفش و سیاه رنگی می باشند که در گوشه گوشه ی جزایر همراه با پایین رفتن آب بر روی ماسه ها باقی میمانند. توتیای دریایی تیغ های تیز و گزندهای دارد چون خارهایشان به سرعت در پوست فرو رفته و میشکنند، ممکن است گاهی موجب عفونت میشوند. بعد از دیدن جزایر ناز به سوی غار خربس حرکت کردیم.
غار خربس قشم | روز دوم
غار خربس در ارتفاعات روستایی به همین نام قرار دارد جز معروف ترین جاذبه های گردشگری قشم میباشد. این غار نمونه بسیار عالی از تاریخ جزیره و پیشینه سکونت انسان در جنوب ایران محسوب میشود. البته مانند بسیاری از آثار باستانی کشورمان، بر روی غار خربس تحقیقات علمی کمی انجام شده است. به عقیدهی برخی از محققین، به خاطر قرار گرفتن بر روی بلندی و روزنه هایی که رو به شمال و جنوب وجود دارند، نیایشگاه پیروان مهرپرستی بوده که برای ستودن الههی میترا ساخته شده اند. همان طور که می دانید الهه میترا (خدای خورشید) و الهه آناهیتا (خدای آب) جز مهمترین الهه های آئین مهرپرستی بودند که در بیشتر جشن های ایران باستان تقدس و جایگاه ویژه ای داشتند. شب یلدا نام آشناترین مناسبتی که میتوانیم به الهه میترا نسبت دهیم. گفته میشود قدمت غار خُربس به دورهی مادها میرسد. این غار با مجموعهی اتاقها، راهروها و تالارهای گوناگونی که دارد که هر کدام متعلق به یک دوره سکونتگاهی هستند. در غار خربس مکان هایی برای نگهداری استخوانهای مردگان (استودان یا استخوان دان) یافت شد که نشان میدهد غار در یک دوره زمانی برای دفن اجساد استفاده میشد. وقتی به درون غار میرفتیم کم کم صداهای بیرون محو میشد که این قضیه برایمان جالب بود و تا حدی ترسناک.
غار نمکدان و تنگه ی چاهکوه | روز سوم
غار نمکدان و تنگه ی چاهکوه در برنامه بازدید روز سوم ما قرار داشتند. قبلتر درباره زیبایی های غار نمکدان خیلی شنیده بودم پس میدانستم که قرار است یکی از شگفتی های جزیره قشم و طبیعت ایران را ببینم. برای رسیدن به غار باید 90 کیلومتر را در جاده ای به همین نام طی میکردیم تا به ورودی غار برسیم. البته دفتر نگهبانی غار نیز در ورودی محوطه وجود دارد. به محض صحبت کردن با نگهبان همه با هم پیاده به سمت دهانه ی غار راه افتادیم. حدود 2 کیلومتری را در دامنهی کوه حرکت کردیم. چند تا غار نمکی کوچک دیگر هم در این کوه مخروطی قرار داشتند ولی بزرگترین آنها، همان غار نمکدان معروف قشم میباشد. طول غار نمکدان بیش از 6 کیلومتر بود که بیشتر گردشگران از ورودی آن دیدن میکردند. وقتی وارد غار شدیم با صحنه ناراحت کننده ای رو به رو شدم. دیدم که بعضی از گردشگران بر روی قندیل های نمک یادگاری نوشته بودند و یا قندیل ها را برده بودند. البته حق بهره برداری از این معدن نمک بینظیر در انحصار شرکتهایی است که قسمت عمده ی نمک را به خارج از ایران صادر می شوند و در آنجا با بسته بندیهای شیک و با قیمتهای بسیار بالا به فروش میرسند. از جالب ترین بخش های غار نمکدان وجود سنگ های ارزشمندی بود که به آن طلای ابلهان میگفتند. این سنگ زیبا با تراش صیقلی منحصر به فردش شبیه تکه الماس فلزی هستند که به آنها پیریت یا Pyrite میگویند. پیریت در زبان یونانی به معنی آتش است. چون در گذشته که نمیدانستند این سنگ، ترکیب گوگرد داری از آهن است، تصور میکردند کریستال ها طلا هستند و خیلی ها هم به خاطر رقابت و جنگ بر سر بدست آوردن این سنگ ها، جانشان را از دست داده اند.
ما تجهیزات کافی برای بازدید از غار نداشتیم اما توصیه میکنم اگر قصد دارید از غار نمکدان قشم بازدید کنید، با خودتان چراغ قوه و کلاه به همراه داشته باشید چون برای نفوذ به بخش های داخلی غار باید تجهیزات مناسب به همراه داشته باشید و یک فرد حرفه ای همراهتان باشد.
تنگه چاهکوه قشم | روز سوم
به سمت تنگه ی چاهکوه حرکت کردیم. 20 کیلومتری را با ماشین در جاده ی خاکی پیمودیم تا به مقصد رسیدیم. تنگهی چاهکوه یکی از اسرار آمیزترین مناطق جزیره قشم میباشد که در رشته کوههای سنگی بخش جنوبی زاگرس در شمال غربی جزیره قرار دارد. این تنگه تنها 70 کیلومتر از شهر قشم فاصله دارد و در کنار روستای چاهو میباشد. اگر نام قشم را در اینترنت جست و جو کنید خواهید دید که تنگه چاهکوه بعد از جزیره هنگام به عنوان دومین جاذبه گردشگری قشم معرفی شده است. این تنگه در واقع دو دره ی عمود بر هم هستندکه نمای بسیار دیدنی از حفره ها و تندیس های طبیعی ایجاد کرده اند. زمانی که قرار شد به تنگه برویم یک مکان خلوت و آرام را تصور میکردم. وقتی به تنگه رسیدیم تعداد زیادی از گردشگران در حال عکس گرفتن بودند و یا از صخره ها بالا می رفتند. خلاصه آنطور که فکر میکردیم همه چیز آرام و ساکت نبود. در ابتدای تنگه، دیوارها عریض بودند اما هر چه به سمت انتهای آن می رفتیم، فاصله ی دیوارها از هم کمتر و شیب دره بیشتر میشد. در قسمتی از مسیر فاصله ی دیوارها به کمتر از نیم متر می رسید و برای عبور از قسمت های باریکتر تنگه، مهارت اولیه ای سنگ نوردی لازم بود. بارانهای سیلابی و حرکت هنرمندانه ی باد و آب در بین سنگها و فرسایش آنها در طول زمان، باعث بوجود آمدن اشکال هندسی بسیار زیبایی شده اند. علت اصلی بوجود آمدن این تنگه، شکستگی یک تاقدیس بزرگ می باشد که احتمالا در پیدایش گنبدهای نمکی هم نقش داشته است.
آب تنگه چاهکوه قشم
برای ما گردشگران تنگه ی چاهکوه فقط یک جاذبه طبیعی بود اما از دیرباز بومیان قشم این منطقه را محلی مقدس میدانستند که آب باران را برای روزهای گرم و بی آب نگه میداشت. در واقع این تنگه نقش یک سد طبیعی را ایفا میکرد. آب شیرین باران در میان چاهکهای طبیعی خود ذخیره میکرد تا مردم روستا نیز بتوانستند در ماههایی کم بارش از آن تنگه چاهکوه استفاده کنند. به جز حفره های بزرگی که در تنگه وجود داشت، بومیان منطقه هم از زمانهای بسیار قدیم چهار حلقه چاه دست ساز در ابتدای تنگه حفر کرده بودند تا آب باران را ذخیره کنند. برای برداشتن آب نیز سطلی را با طناب به داخل چاه انداخته بودند. اگر شما عزیزان قصد داشتید از تنگه چاهکوه دیدن کنید باید بدانید که طبقه ها و لایه های دره ی چاهکوه به دلیل فرسایش زیاد، بسیار شکننده هستند و حتی ممکن است با وجود ظاهر مقاوم، کاملا فرسوده و تو خالی باشند. یکی از دوستان ما که مهارت اندکی در صخره نوردی داشت به راحتی از صخره بالا رفت اما در گام نهایی یکی از صخره ها خورد شد. خوشبختانه صدمه ای به او وارد نشد چون توانست عکس العمل مناسب را انجام دهد ولی همه ما که پایین صخره بودیم به شدت ترسیدیم.
بازگشت به تهران
دیگر نزدیک غروب شده بود و باید به اقامتگاهمان بر میگشتیم تا وسایلمان را جمع کنیم. فردا موعد حرکت و بازگشت به تهران بود. شب که همه برای استراحت به اتاقهای خود رفته بودند، به فکر عمیقی فرو رفتم.
سالها آرزو داشتم به قشم سفر کنم و این سه روز به سرعت گذشت. سفر بسیار خوبی بود و من حسی شادی توام با دلتنگی برای قشم و اهالی خانواده ناخدا داشتم. او خیلی از تجربه های سفر و کار بروی لنج برای ما تعریف میکرد. ناخدا آرزو داشت تا دوباره کارگاه های لنجسازی رونق گذشته را داشته باشند و شرایط برای کار بر روی دریا فراهم شود. او میگفت که خیلی از جوانان برای کار مجبور هستند به شهرهای بزرگتر بروند. این درحالیست که اگر صنعت گردشگری منطقه رونق بگیرد و یا صنایع محلی قشم احیا شوند، میتواند به اقتصاد و درآمد مردم قشم کمک خوبی شود. ناخدا اعتقاد داشت که لنج سازی بزرگترین حرفه و میراث پدرمان میباشد که شاید بتوانیم آن را بزرگترین صنایع دستی ایران بدانیم. متاسفانه در حال حاضر لنج های فایبرگلاس جایگزین لنج های چوبی شده اند که برای زیست بوم قشم خطرناک هستند. شب گذشت و ما برای برگشت به تهران به فرودگاه فشم رفتیم.
سخن پایانی
من فکر میکنم برای هیچ کس اهمیت ندارد که مردم خونگرم منطقه قشم هم حق زندگی دارند. آنها دوست دارند ضمن رونق اقتصادی و بهبود شرایط زندگی شان، بتوانند محیط زیست شان را حفظ کنند. به امید آن روز که همه ی هموطنانم، با آسایش کامل در هر نقطه ی ایران زیبا و پُر از شگفتی مان زندگی کنند. در پایان از خواننده عزیزی که سفرنامه من را میخواند، یک درخواست دارم:
لطفا در سفر به قشم، هنگام، هرمز و جزایر اطراف آن مراقب طبیعت بکر و زیبای منطقه باشید.
دوست فاینداتور، نظر شما با موفقیت ثبت شد.
(پس از تایید، نمایش داده می شود.)